گزارش خبری کرسی آزاد اندیشی بایدها و نبایدها رفاه کودکان (3بهمن1400)+تصویر

شناسه نوشته : 32541

1400/12/05

تعداد بازدید : 84

 

معاونت پژوهش از برگزاری کرسی آزاد اندیشی با موضوع بایدها و نبایدهای رفاه برای کودکان در تاریخ 3 بهمن 1400 که توسط طلاب تربیت دینی کودک و نوجوان ورودی 1399 تشکیل شد، خبر داد.

 

 

 

 

مطالب ارائه شده موافق مسئله بایدها و نبایدهای رفاه برای کودکان:

·       چشم و دل بچه باید سیر باشه ( محرومیت و محدودیت نداشته باشه)

·       ما این بچه ها را به دنیا آوردیم ، پس باید رفاه آنها را تامین کنیم .

·       اگر  وضع مالی ما خوب نیست به بچه ها ربطی ندارد و باید در رفاه باشند .

·       دست دوست و فامیل می بینه دلش می خواد

·       عقده ای بار میاد

·       خیلی از افراد هستند که بچگی چیزهایی را می خواستند که براشون تامین نکردند و هنوز در دل آنها مانده است .

·       والدین باید احساس شادی را در بچه ها ایجاد کنند

·       اگر فرد دغدغه اقتصادی نداشته باشد و فراهم شود در نتیجه فکر باز می شود و برای فعالیت اجتماعی آزادتر می شود .

·       فقر مانع است برای اینکه حرکت کنیم ، فقر باعث بزهکاری می شود .

 

مطالب ارائه شده مخالف مسئله بایدها و نبایدهای رفاه برای کودکان:

o      نمی توانند با مدیریت خشم و هیجانات منفی خود به تنهایی و به سهولت روبرو شوند .

o      شیوه های حل مسئله را یاد نمی گیرند

o      کودک عادت می کند مسائل به صورت حل شده در اختیارش قرار بگیرد ، هر فرد باید خودش احساسات مثبت یا منفی در خود ایجاد کند .

o      ضعف در زمینه مهارت حل مسئله

o      مسئولیت پذیر نمی شوند

o      اگر نیاز را قبل از ایجاد تامین کنیم انگیزه های عمل را ازبین می بریم

o      تلاش برای بهتر بودن را در فرد از بین می بریم ( رو حیه تلاشگری )

o      احساس نیاز انسان را به حرکت وا می دارد زمانی که همه نیاز های کودک یا نوجوان تامین شود انگیزه ای برای حرکت ، رشد ، و ادامه مسیر ندارد .

o      کودک پر توقع می ود

o      کودک باید به سمت غنا برود نه رفاه

 

توضیحات:

برخی که موافق رفاه هستند می‌گویند:

1-می‌خواهیم بچه‌هایمان عقده‌ای نشوند و اگر چیزی دست دیگران دیدند دلشان نخواهد

2- اگر در رفاه باشند چشمشان دنبال مال دیگران نیست

3- فکرشان آزاد است 

4- چشم‌ودل‌سیر بار می‌آیند

5-اگر امکانات در اختیار کودک بگذاریم ممکن است بهتر رشد کنند.

6-بچه خیلی کوچک است و اگر چیزی بخواهد و ما فراهم نکنیم ظلم به کودک است.

الان در روزگاری زندگی میکنیم که خانواده‌ها در هر سطح فرهنگی و اقتصادی که هستند و زندگی می‌کنند اما بهترین امکانات را برای فرزندانشان فراهم می‌کنند این امکانات اعم از فراهم کردن نیازهای ضروری بچه که به عهده والدین هست و امکاناتی فراتر از آن  که اگر نباشد هم مشکلی برای کودک پیش نمی آید و می تواند به راحتی زندگی کند مثلاً برای بچه ای که هنوز به دنیا نیامده در سیسمونی او دوچرخه، ماشین و لباس‌های تا سن بلوغ قرار می‌دهند گاهی از این ماشین های بزرگ شارژی که از ابتدا جلوی چشم بچه هست تا زمانی که اندازه شود و وقتی بزرگ می شود و زمان استفاده می رسد کودک از نظر بصری خسته شده و دیگر ان را دوست ندارد و مدل بالاتر و بهتری می خواهد و بهانه گیر می شود و لذتی از وسایلش نمی برند .وقتی کسی برای چیزی احساس نیاز کند و به آن برسد مطمئناً زمانی که به آن چیز میرسد لذت بیشتری می برد .

گاهیخانواده برای فراهم کردن این امکانات خود را به سختی زیادی می‌اندازند مثلاً پدری مستاجر است و توان خرید یا رهن خانه را ندارد اما همه کار می‌کند تا امکانات رفاهی فرزند را فراهم کند

 یا اینکه پدر خود ماشین ندارد ولی ماشین شارژی که برای بچه گذاشتند چند میلیون هزینه برداشته اصطلاحاً به این حالت (رفاه کاذب) می‌گویند حالا چرا کاذب؟ چون وضع مالی خانواده آنقدر خوب نیست و برای فراهم کردن این امکانات به سختی می افتد

متاسفانه در دوستان واطرافیان هم این موارد بسیار دیده شده تا انجا که تبدیل به فرهنگ جامعه شده

مثلا در خانواده ای با اینکه پدر طلبه بود ولی خانواده خانم سیسمونی اعیانی داده بودند  طوری که تا بزرگسالی کودک متولد نشده لباسهایی همراه با کفشهای شان که ست شده بود گذاشته بودند وقتی که آن بچه بزرگ‌تر شد توقعاتی که از پدرش داشت بسیار بالا بود در حالی که پدر طلبه بود و درآمد چندانی نداشت در حالی که مادر همین بچه می گفت بچه که گناهی ندارد دست بچه های مردم می بیند و دلش میخواهد تا جایی پیش رفت که زندگی اینها دچار مشکل شد و پدر بچه با شهریه طلبگی قادر به تامین نیازهای فرزند نبود و این تا زمانی ادامه پیدا کرد که پدر به اجبار دست از طلبگی کشید.

برخی می‌گویند بچه ها خیلی ضعیف اند و ظلم به بچه است اگر چیزی بخواهد و ما آن را فراهم نکنیم به هر دلیلی، خوب این خیلی اشتباه است چرا ؟

چون اولا به بچه اجازه نمی‌دهند با چالش‌های واقعی زندگی روبرو شود، نمی گذارند طعم شکست را بچشد و همیشه به او پیروزی‌هایی می‌دهند که واقعی نیست

1-این بچه ها نمی توانند استرس شان را کنترل کنند2- ناتوانند در حل مسئله چون اصلاً با مشکل یا مسئله ای مواجه نشدند.3- مسئولیت پذیر نیستند.

 یکی از علت‌هایی که الان آمار طلاق بالا رفته این است که ما پسر و دخترم آن را مسئولیت پذیر بار نیاوردیم وقتی ازدواج می کنند.مثلا دختر ۲۲ ساله است می‌گوید من هنوز ظرف نشستم و بلد نیستم ظرف بشورم چون مادرم همیشه ظرف ها رو توی ماشین ظرفشویی گذاشت یا خودش میشست ،لباس ها را داخل ماشین لباسشویی می‌گذاشت و اتو کرده به من تحویل می‌داد بعد می رود خانه بخت و می‌بیند دیگری از این خبرها نیست و تازه با چیزی به اسم مسئولیت روبرو میشود

از آن طرف پسر ۲۲ ساله است ولی هنوز نان داخل خانه نیاورده است و همچنان پدر با مشغله زیاد می رود و نان می گیرد هیچ مسئولیتی به او نداده اند. تا جایی که گاها هنوز از پدرش پول تو جیبی میگیرد بعد وقتی ازدواج می کنند و با چالش ها و مشکلات زندگی  روبه رو میشوند سریع شانه خالی می‌کنند ،عقب‌نشینی می‌کنند و می‌خواهند جدا شوند 

این را ما باید به خانواده‌ها بگوییم که شما تنها مسئول فراهم کردن امکانات اولیه و ضروری هستید نه امکانات بسیار جزیی.

فرزندانی که در این خانواده ها بزرگ میشوند کم طاقت ، تنپرور و رفاه طلب بار می ایند و مدام در حال مقایسه زندگی خود با دیگران هستند و از انجایی که در هر خانواده ای بالاخره ۴ نفر با وضع مالی خوب هستند ما به عنوان والدین این کودک تا کی می توانیم پا به پای آنها بدویم و این رفاه کاذب را برای فرزندانمان فراهم کنیم.

این کودکان ناتوانند در دیدن و لمس واقعیت ها ،در تشخیص اولویت ها چطور باید اولویت ها را تشخیص دهند در حالی که پدر و مادر اجازه انتخاب کردن را به او نداده اند هرگزنگذاشتند در دوراهی قرار بگیرد که بخواهد اولویت را بسنجد و انتخاب کند چون پدرو مادر تمام توانشان را گذاشته اند تا هر چه که او می‌خواهد فراهم کنند( ما گاهی برای اینکه به کودک بیاموزیم که باید اولویتش را مشخص کند و انتخاب اولویت را یادبگیرد اندک پولی به او می‌دهیم و بین چند چیز حق انتخاب میدهیم تا یکی را انتخاب کند)

این فرزندان پرتوقع های کم تحمل هستند چون تحمل را یاد نگرفته اند و برای رسیدن به نیازها تلاش نکردند اینها یاد می‌گیرند که تلاشی برای رسیدن به خواسته شان نداشته باشند چون نیازشان را می‌شود از راه دیگری (مثلاً پدر و مادر )تامین کند نمیخواهد خودش زحمت بکشد و می داند که اگر بخواهد خودش برسد باید مدت زمان بیشتری را صبر کند و تلاش کند ولی این چیزها را یاد نگرفته به هر حال تربیت بر اساس نازپروردگی باعث ناتوانی فرزند می‌شود و مهارت مواجه با مشکلات و سختی‌ها را یاد نمی‌گیرد در صحنه زندگی خلع سلاح می شود.

 برخلاف اینکه یک مربی خوب(اعم از مربی و پدر یا مادر ) باید طوری کودک را بار بیاورد که این بچه در میدان مبارزه و مقاومت کم نیاورد این فرزند باید مقاوم باشد نه اینکه سریع احساس شکست و ناتوانی کند فرزندانی که در شرایط سخت رشد می کنند از نظر شخصیتی و اجتماعی پخته ترند بر عکس بچه هایی که در رفاه کامل بزرگ می شوند اینها بچه باقی می مانند .

در مورد اینکه من چه شرایطی دارم باید با بچه صحبت کنم نباید این‌ مسائل را از کودک پنهان کرد تا بچه دغدغه ای نداشته باشد.

این کودکان قدرت تصمیم گیری در موقعیت های پیش بینی نشده ندارند دیگر این که دامنه تجربیاتشان کم است.

برخلاف بچه‌هایی که در سختی رشد می‌کنند که دامنه تجربیاتشان بسیار وسیع است.

مثلاً بچه وقتی یک ساله است و می‌خواهد راه بیفتد یک قدم می رود و قدم بعدی را زمین می خورد مادر خیلی دلش می سوزد چون بچه با سر و پیشانی گاهی به صورت وحشتناک زمین میخورد ولی تا به حال نشده هیچ مادری جلوی راه رفتن کودک را بگیرد که مبادا زمین بخورد و از خیر راه رفتن فرزندش بگذرد تحمل می‌کند با وجود اینکه برایش سخت است و بچه چون خیلی کوچک است و وزنش و ارتفاعش کم است نسبت به یک بزرگسال که وزن و ارتفاع بیشتری نسبت به زمین دارد آسیبش در زمین خوردن به مراتب کمتر از بزرگسال است دقیقاً بچه‌ها در در همه شرایط هم جسمی و هم روحی نسبت به بزرگتر ها هم اینگونه اند. بچه ای که مادر به او اجازه شکست خوردن نمی‌دهد و طعم شکست را نمیچشد،و مدام سعی می‌کنند برای این بچه یک فضای فانتزی و گلخانه‌ای فراهم کنند در نتیجه این کودک وقتی بزرگ می شود شکستی که در ۶ سالگی برای او خیلی سخت نبوده در ۱۰ سالگی چون کم کم به نوجوانی نزدیک می‌شود و هویتش درحال شکل گرفتن است . این شکست خیلی ضربه سخت تری به او وارد می کند مثلاً بچه ۶ ساله را تا دعوا می کنند یک ساعت بعد فراموش می‌کند اما تجربه کسب می‌کند ولی بچه ای که ۱۲ ساله است اگر معلم همان دعوا  را بکند شدت ضربه ای که کودک میخورد خیلی بیشتر است . حالا چه برسد به زمانی که بزرگتر میشود ازدواج میکند وارد جامعه و محیط کار میشود دیگر ما نمی‌توانیم همچنان محیط اطراف او را کنترل کنیم که مبادا با مشکل یا شکست روبرو شود.ناچار فرزند طعم شکست و سختی را می‌کشد در این زمان حتی شکست های کوچک هم برای او بزرگ است و او را از پا در می‌آورد.

یا مثلا اگر از هر سربازی بپرسید که سخت ترین زمان سربازی چه موقع بوده می‌گویند دوره آموزشی چون آنها را در شرایط سخت آموزش قرار می دادند و تمرین می دادند تا در عملیات آمادگی لازم را داشته باشند ولی این شرایط سخت آدم را ورزیده می‌کند تا هرگاه در میدان زندگی نیاز باشد بتواند خود را نشان دهد ما نمی‌خواهیم بچه‌هایمان را پایین‌تر از سطح زندگی خود بار بیاوریم بهتر است متناسب با شرایط زندگی بار بیاوریم تا کودک هم غنای ذاتی داشته باشد ،سیری نفس داشته باشد و گدا صفت نباشد و هم توانایی های لازم برای مواجهه با مشکلات زندگی را کسب کند و فردی مسئول و توانمند باشد.

حالا برویم در محضر ائمه معصومین علیهم السلام که ببینیم در سیره تربیتی آنها این موضوع چگونه بوده روایتی از امام کاظم علیه السلام است که به والدین توصیه می‌کنند و می‌فرمایند: شایسته است که طفل در کودکی با سختی و مشکلات اجتناب ناپذیر حیات روبرو شود تا در بزرگسالی بردبار و صبور شود.

حالا ببینیم امیرالمومنین علیه السلام چه میفرمایند:ایشان  دست و پنجه نرم کردن با سختی ها و شدائد را کلید دسترسی به مقامات عالی و آسایش طولانی می دانند و  شیوه زیست خود را زندگی کردن با مشکلات معرفی می کنند و فلسفه گزینش چنین سبک زندگی را توانمند سازی خود در سایه مشکلات می‌دانند که این را با مثالی ترسیم می‌کنند و می فرمایند: درختان خشک و بیابانی چوبشان محکم تر است از جنگل های سرسبز و باغ ها که پوستی نازک تر دارند اتش نباتات خودروی بیابان‌ها فروزان تر است و دیرتر خاموش میشود

 در سیره تربیتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) ایشان این‌گونه بودند که اجازه میدادند کودک طعم سختی و نداری را بچشد مثلا روزه می گرفتند بعد موقع افطار فقیری دم در می آمد حضرت افطار خود را به فقیر می‌دادند به تبع مادر فرزندان هم همین کار را تکرار می‌کردند ایشان به بچه هایشان نگفتند که شما هم بدهید بچه‌ها به تاسی از ما در این کار را می‌کردند حضرت هم جلوی آنها را نمی گرفت که حالا شما از صبح چیزی نخورده اید نباید این کار را بکنید و باید غذای تان را بخورید در حالی که این اتفاق سه شب متوالی تکرار شد و همانطور که می‌دانید برای این ماجرا آیه نازل شد.

 

جمع بندی:

والدین در تربیت شایسته کودکان لازم است که  هر دو رکن معنوی و مادی را در کودک در نظر گرفته و از افراط و تفریط بپرهیزند. در علم روانشناسی نیز به این نکته اشاره شده است که پررنگ سازی بعد مادی باعث تخریب بعد معنوی در کودکان خواهد شد. در واقع توجه بیش از حد به تامین نیازهای مادی کودکان است که باعث آسیب های ذهنی کودکان می گردد نه تامین ان درحد متعارف. و باید توجه داشت که مطلب خلط نشود.

نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که به ازای امکاناتی که در اختیار کودک قرار می دهیم، تکلیف متناسب با آن از او مطالبه کرده و در این مطالبه گری باید سن کودک را نیز لحاظ کرد.

اگر به تجربیات و مشاهدات نگاه کنیم در می یابیم که چه بسا افرادی در رفاه کامل مادی بودند اما عاقبت به خیر نشدند و افرادی هم بودند که در رفاه کامل بودند اما عاقبت به خیر شدند امثال شهدایی که در دوران دفاع مقدس، از نظر رفاه دنیوی بی نیاز بودند اما مصصم رهسپار جبهه های دفاع حق علیه باطل شدند و به مقام شهدا نائل گردیدند و در مقابل افراد زیادی را هم دیده ایم که در فقر مادی شدیدی بوده اند اما سعادتمندانه در این دنیا زندگی کرده و عاقبت به خیر نیز شدند بنابر این باید دانست که تربیت شایسته در گروه عوامل تربیتی متعددی می باشد که باید رعایت شوند. از جمله اینکه در روایات متعدد اشاره شده است که صدقه های خود را به کودکان خود دهید تا آنان در صندوق های صدقه بیندازند .

کودکان لازم است تا حدودی با مشکلات پیش آمده دست و پنجه نرم کنند تا بتوانند در زندگی آینده از نظر بعد معنوی و مادی خود را اداره کنند.