شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان| ۳۰
مراتب ایمان
تَقُولُونَ: النَّارَ[١] وَلاَ الْعَارَ، كَأَنَّكُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا[٢] الْإسْلاَمَ عَلَى وَجْهِهِ انْتِهَاكاً[٣] لِحَرِیمِهِ وَنَقْضاً لِمِیثَاقِهِ الَّذِی وَضَعَهُ اللهُ لَكُمْ حَرَماً فِی أَرْضِهِ وَأَمْناً بَیْنَ خَلْقِهِ، وَإِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَیْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ ثُمَّ لاَ جَبْرَائِیلُ وَلاَ مِیكَائِیلُ وَلاَ مُهَاجِرُونَ وَلاَ أَنْصَارٌ یَنْصُرُونَكُمْ إِلاَّ الْمُقَارَعَةَ[٤] بِالسَّیْفِ حَتَّى یَحْكُمَ اللهُ بَیْنَكُمْ؛
مىگویید: آتش را (مىپذیریم) ولى ننگ را (نخواهیم پذیرفت؟) گویا شما برآنید كه اسلام را واژگون نموده و آن را مورد هتك حرمت قرار داده و پیمانى را كه خداى تعالى براى حفظ احترام شما و امنیت آفریدگان خود محكم نموده است، بشكنید. اگر شما (به اسلام پشت كرده) به دیگران پناه آورید، كافران با شما به جنگ بر مىخیزند و در چنین موقعیتى نه جبرئیل و میكائیل (به فریادتان مىرسند) و نه مهاجر و انصار به یارىتان برمىخیزند. و تنها (راهِ پیش روىتان) نبرد با شمشیر است تا هنگامى كه خداوند بین شما حكم فرماید.
پرسشى كه از آغاز خطبه نیز مطرح بوده است و در این فراز نیز با توجه به لحن حضرت، قابل طرح است، در مورد مخاطبان این سخن است: آیا آنان به راستى بویى از اسلام نبرده بودند؟ آیا در جرگهی مسلمانان نبودند؟
ممكن است به این پرسش پاسخهاى متفاوتى داده شود؛ ولى از آن میان شاید «اشاره به مراتب ایمان و اسلام» مناسبترین پاسخ باشد.
توضیح آنكه پایینترین درجهاى كه براى اسلام مىتوان در نظر گرفت، «اظهار شهادتین» است كه بر اساس آن، احكام ظاهرى اسلام از قبیل پاكى بدن، صحت ازدواج با مسلمانان، اجراى احكام ارث، حلال بودن ذبیحه و...، اجرا مىشود.
نخستین مرحله اسلام، حتى با نفاق هم مىسازد؛ یعنى ممكن است افرادى به دروغ اظهار اسلام كنند و خود را در صف اهل ایمان جا بزنند، در حالى كه همان كافرانِ صف مقابل هستند كه نقابى بر چهرهی واقعى خود زدهاند. اینان تا آن هنگام كه با قوانین اسلام از درِ ستیز درنیایند و درصدد اجراى اهداف باطل خود برنیایند، از بركات ظاهرى اسلام بهرهمند مىشوند و احیاناً تحت تأثیر جامعه اسلامى قرار گرفته و به بازسازى نهان خویش مىپردازند. البته مؤمنان هم در صورت شناسایى اهل نفاق، وظایف خاصى دارند؛ ولى مادام كه پایبندى ظاهرى افراد را مىبینند، در شرایط عادى به همان اظهار اسلام اكتفا كرده و در پى بازجویى برنخواهند آمد.
مرحله بعد، پذیرش اجمالى قلبى است؛ یعنى علاوه بر زبان، قلب نیز به آن حقیقت والا گرایش دارد؛ ولى ایمان در وضعیتى همچون نهال است كه نیاز به تقویت و تغذیه دارد، چه بسا از بسیارى از ضروریات دین بىاطلاع باشد و مربیان و دلسوزان اطراف وى باید او را در آفتزدایى و مواظبت این نهال مباركى كه به تازگى غرس شده است، یارى كنند و چنین انسان پرارج تازهواردى را تا آن هنگام كه خود به راحتى راه را از چاه تمیز دهد، مددكار باشند.
از مصادیق بارز رهپویان این مرحله را مىتوان عزیز نوجوانانى دانست كه هماینك به سنّ مبارك تكلیف پا نهاده و مخاطب به خطابِ زیباى «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شدهاند. ظرافت عملكرد والدین و دستاندركاران تعلیم و تربیت این عزیزان بر كسانى كه با پیچیدگىهاى آن اندك آشنایى داشته باشد، پوشیده نیست. به اهمیت مسئله آنگاه بهتر آگاه مىشویم كه به سیل هجوم ناجوانمردانهی فساد با مظاهر بسیار متنوع و رنگارنگ و جذابْ اندكى بیندیشیم و از خداى متعال بخواهیم كه خود در امتثال این فرمان یارىمان رسانَد كه:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ؛[٥]
اى كسانى كه (به دین خدا) گرویدهاید، خودتان و اهلتان را (كسانى را كه به شما مربوط هستند) از آتشى كه سوخت آن مردم و سنگ هستند حفظ كنید (و موجبات چنین مصیبتى را فراهم ننمایید) (آتشى كه) بر آن فرشتگان سختگیر و درشتخو گمارده شده و سرپیچى فرمان خداوند نمىنمایند و هر آنچه مأموریت پیدا كنند (به خوبى) انجام مىدهند.
و در این جهت از رهنمودهاى بسیار مغتنم هدایتگران الهى(ع) به خوبى بهرهمند شویم؛ چنان كه مولایمان حضرت امام صادق(ع) براى گذر از تنگناهاى آخرالزمان ما را به «دعاى غریق» سفارش فرمودند:
قال ابوعبدالله(ع): سَتُصیبُكُم شُبْهَةٌ فَتَبْقَونَ بلا عَلَمٍ یُرى و لا إمام هُدى، لا ینجو منها إلاّ من دعا بُدُعاءِ الغَریقِ. قُلْتُ: وَ كَیْفَ دُعاءُ الْغریقِ؟ قالَ: تقولُ: «یا اللهُ یا رَحْمانُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبی عَلى دِینكَ». فَقُلتُ: یا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ وَ الْأبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبی عَلى دِینِكَ. فَقالَ: إنَّ اللهَ عَزَّ وجَلَّ مُقَلِّبُ الْقلوبِ وَالْأبْصارِ وَلكِنْ قُلْ كَما أقولُ: یا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلبی عَلى دِینكَ؛[٦]
امام صادق(ع) فرمودند: به زودى شبههاى به شما خواهد رسید و شما بدون نشانه و پرچم قابل دیدنى و پیشواى هدایتگرى باقى خواهید ماند، طورى كه نجات تنها از آنِ كسى خواهد بود كه «دعاى غریق» را بخواند. عرض كردم: دعاى غریق چگونه است؟ فرمودند: (چنین) مىگویى: اى الله، اى رحمان، اى رحیم، اى دگرگون كننده دلها (و تعیینكنندهی جهت توجه قلبها) دل مرا بر دین خودت ثابت و پاى برجا بدار. (راوى مىگوید: هنگام تكرار عبارات امام(ع) كلمه «ابصار» را افزودم و) گفتم: اى آنكه قلبها و چشمها را دگرگون مىنمایى. امام(ع) فرمودند: (درست است كه) خداى عز و جل هم قلبها را برمىگرداند و هم چشمها را (با حالات مختلفى كه هر یك حاكى از وضعیت روحى خاصى است) دگرگون مىسازد؛ ولى «آن گونه كه مىگویم بگو»: اى دگرگون كننده دلها، دلم را بر دینت ثابت بدار.
در حدیثى از امام هادى(ع) نقل شده است حضرت امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر اكرم(ص) در مورد «ایمان» پرسیدند. در پاسخ فرمودند:
تَصْدیقٌ بِالْقَلْبِ وَ إقْرارٌ بِاللِّسانِ وَ عَملٌ بِالأَرْكانِ؛[٧]
ایمان عبارت است از پذیرش قلبى، و به زبان آوردن و به كارگیرى اعضا و جوارح در راستاى آن (پذیرش و باور).
حال اگر بدون باور قلبى، فقط به زبان شهادتین را اقرار كرد، مادام كه نهان وى آشكار نشده، احكام ظاهرى اسلام بر او جارى است.[٨] و اگر به راستى چنین ادعایى برخاسته از اعتقاد درون را با انجام اعمال خداپسند همراه كرد، در جرگهی اهل ایمان وارد شده است. همانطور كه بیان شد، این مقوله بر اساس احادیث فراوان اهل بیت(ع)،[٩] خود مراتب متعدد دارد و با اخلاص و التزام به لوازم ایمان، مىتوان آن را تقویت كرد و به سیر صعودى پرداخت[١٠] تا بدانجا كه حضرت ابراهیم خلیل(ع)، با آن درجهی بالاى «یگانهپرستى» دست نیاز به سوى بىنیاز دراز كرده و هنگام ساختن اولین خانه توحید،[١١] براى خود و فرزند پاكشان ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ و دستهاى از فرزندانشان از خداى تعالى «اسلام» را تقاضا مىكرد.
وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَیْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ؛[١٢]
و به یاد آر آن زمان كه ابراهیم و اسماعیل ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ پایههاى خانه (ى خدا) را بالا برده (و مىگفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر همانا تو شنوا و دانا هستى. پروردگارا! ما دو نفر و امّتى از نسل ما را فرمانبردار خودت قرار بده و اعمال (حج) را به ما بیاموز و توبه ما را بپذیر،[١٣] همانا تو توبهپذیر مهربان هستى.
پی نوشت ها
1.علت نصبِ «النارَ» و «العارَ»، مفعولِ فعلِ محذوف بودن است. گویا اینگونه بوده است: اختارُ النارَ ولا اختارُ العارَ: (در صورت مخیّر بودن بین آتش جهنم و عار و ننگ دنیا) آتش را برمىگزینیم؛ ولى ننگ را اختیار نمىكنم. همان گونه كه مفعول بیواسطه در فارسى با «را» مشخص مىشود، در عربى با نصب است و علامت نصب گاهى فتحه است.
2.رگرداندنِ چیزى را گویند. «اكفأت و كَفَّأتُ الشیء: قلَّبتُه». مقاییس اللغه، ج ٥، ص ١٨٩.
3.انتهكَ الرَّجُلُ الحرمةَ، یعنى انسان كارى انجام دهد، كه با قداست و حرمت چیزى همخوانى ندارد. المصباح المنیر، ص ٦٢٨.
4.درگیرى و شمشیر به روى هم كشیدن را مقارعه گویند. لسان العرب، ج ١١، ص ١٢٠.
5.تحریم (٦٦): ٦.
6.كمالالدین، ج ٢، ص ٣٥١، باب ٣٣، حدیث ٤٩. مرحوم علامه مجلسى نیز در دو باب آن را نقل كردهاند: بحارالانوار، ج ٥٢، ص ١٤٨، حدیث ٧٣ و ج ٩٥، ص ٣٢٦، حدیث ١.
این حدیث زیبا، یك نكته «كلیدى» نیز در بر دارد، و آن اینكه: «إعمال سلیقه و دخالت بیجا در معارف دین ممنوع». جایى كه معصوم(ع)، ضمن تأیید «مقَلِّبُ الأبصار» بودنِ خداوند، بر عبارت قبلى خود تأكید فرمودند و به «مقلب القلوب» اكتفا كردند؛ از این رو باید آموخت: بر ما لازم است در همه امور از رهنمودهاى حكیمانه معصومان(ع) بهره برده و از صمیم جان به سكّاندارى آن ناخدایانِ كشتى نجات دل بسپریم، كه: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَاللاَّزِمُ لَهُمْ لاَحِقٌ». هركه از ایشان جلو بیفتد هلاك، و هركه از آنها فاصله بگیرد و عقب بیفتد، نابود خواهد شد و (تنها) آن كس كه ملازم آنان باشد (به هدف اصلى خلقت، یعنى قرب خداى تعالى) ملحق خواهد شد. فرازى از صلوات ماه شعبان المعظم.
7.بحارالانوار، ج ٦٩، ص ٦٨، حدیث ٢١؛ البته از صفحه ١٨ همان جلد تا ص ١٤٩ مشتمل بر احادیث متعدد و تحقیقات قابل استفاده مؤلف بزرگوار است رضوان الله تعالى علیه.
8.همان، ج٦٨، ص ٢٢٥ ـ ٣٠٩. مؤلف در این بخش درباره تفاوت ایمان و اسلام، به تفسیر آیاتى از قرآن مجید پرداخته؛ آنگاه ٥٦ حدیث را نقل كرده و شرح داده و سپس تحقیقاتى ارزندهاى براى تبیین بیشتر احادیث كرده است. براى مثال مىتوان به آیه معروف سوره مباركه حجرات (١٤) اشاره نمود: «قالَتِ الْأْعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِكُمْ...؛ بادیهنشینان گفتند ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاوردهاید؛ ولى بگویید تسلیم گشتیم (و مسلمان شدیم) و هنوز (نسیم حیاتبخشِ) ایمان به دلهاى (غیر مستعدّ) شما وارد نگشته است».
9.سى و دوّمین باب (ج ٦٩، ص ١٥٤ـ١٧٥)، از مجموعه ١٤٥ بابى كه مؤلف نستوه بحارالانوار(ره) تحت عنوان ایمان و كفر (جلدهاى ٦٧ تا ٧٣)، منعقد فرمودهاند، درباره «درجات ایمان و حقایق آن» است. در آن باب پس از نقل و تفسیر آیاتى از قرآن كریم، ٢٨ حدیث از منابع مختلف ثبت فرموده و همچون دیگر بخشهاى كتاب، خواننده را از توضیحات پربار خویش بهرهمند ساختهاند.
براى نمونه، در فرازى از حدیث دوم باب مذكور (كه از كافى، ج ٢، ص ٤٣) نقل شده، آمده است: «إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَهُ سَهْمٌ وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَهْمَانِ وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلاَثَةُ أَسْهُم وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَمْسَةُ أَسْهُمٍ وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سِتَّةُ أَسْهُم وَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ سَبْعَةُ أَسْهُمٍ فَلَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یُحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ وَلاَ صَاحِبُ السَّهْمَیْنِ عَلَى مَا عَلَیْهِ صَاحِبُ الثَّلاَثَةِ...؛ برخى از مسلمانها یك سهم (از ایمان را) دارا هستند. و برخى از آنها دو سهم، و برخى سه سهم و برخى چهار سهم و برخى پنج سهم و برخى شش سهم و برخى هفت سهم دارند. پس سزاوار نیست بر آن كس كه تنها یك سهم دارد، به اندازه توان فردى كه داراى دو سهم است، (معارف دین و تكالیف خاص) حمل نمود. (كما اینكه) خود او نیز توان حمل فرد داراى سه سهم را ندارد».
آنگاه امام صادق(ع) داستانِ نصرانى تازه مسلمانى را مطرح فرمودند كه با كج سلیقگى همسایه مؤمنى كه او را به اسلام تشویق كرده بود، دستورات دین جدید را تاب نیاورد و به گمراهى قبلى خویش بازگشت (ج ٦٩، ص ١٦٢). شایسته است در تكمیل بحث، و براى تجلیل از مقام والاى شخصیتهاى برجستهاى كه عنوانِ «صحابىِ رسول الله(ص) بودن» بر قامت استوارشان راست مىآید، به این حدیث امام صادق(ع) نیز به دقت بنگریم:
«... دَخلتُ عَلى أبی عَبْدِ الله(ع) فذكرتُ لَهُ شَیئاً مِنْ أمرِ الشِّیعَةِ ومِن أقاوِیلِهِم: فَقال یا عَبْدَ العزیزِ، الایمانُ عَشْرُ درجاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ لَهُ عَشْرُ مَراقی وَتَرْتَقی مِنْه مِرقاة بَعْدَ مِرقاة فَلا یَقُولَنَّ صاحِبُ الواحِدَةِ لِصاحِبِ الثّانِیَةِ لَسْتَ عَلى شَیْء وَ لا یَقُولَنَّ صاحِبُ الثّانِیَةِ لِصاحِبِ الثَّلاثَةِ لَسْتَ عَلى شَىْءٍ حَتَّى انْتَهى إلَى الْعاشِرَة. قالَ: وَكانَ سَلْمانُ فِی العاشِرَةِ وَأبو ذَرٍّ فِی التّاسِعَةِ وَالْمِقدادُ فِی الثّامِنَة. یا عَبدَ العزیزِ، لا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَیُسْقِطكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ إذا رأیتَ الّذی هُوَ دُونَكَ فَقَدرتَ اَنْ تَرْفَعَهُ إلى دَرَجَتِكَ رَفْعاً رَفیقاً فَافْعَل. وَلا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ ما لا یُطیقُهُ فَتَكْسرَهُ فَإنَّهُ مَنْ كَسَرَ مُؤمِناً فَعَلَیْهِ جَبْرُه لاِنّكَ إذا ذَهَبْت تحمل الفصیل حمل البازل فسخته». خصال، ویژگیهاى دهگانه، حدیث ٤٩.
10.در بسیارى از احادیث ابواب مختلف این كتاب (ایمان و كفر) سفارشهاى پدرانهاى از معصومان(ع) ، ما را در مسیرِ تقویت ایمان و تسریع در حركت صعودى آن بهره مىرسانند.
11.«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمِین؛ همانا نخستین خانهاى كه براى (توجهِ) مردم (به خداى تعالى) بنا نهاده شد، همان (خانهاى) با بركتى است كه در مكّه است و مایه هدایت براى همه جهانیان است». مائده (٥)، ٩٦.
12.بقره (٢)، ١٢٨.
13.مرحوم شیخ طوسى در توضیح «تب علینا» فرمودهاند: «ای ارجع علینا بالرحمة والمغفرة و لیس فیه دلالة على جواز الصغیرة او فعل القبیح علیهم؛ یعنى با رحمت و آمرزش به ما عنایت فرما. درخواست توبه، دلالتى ندارد كه ایشان حتّى گناه كوچك یا عمل زشتى انجام دادهاند».
آنگاه وجه دیگرى نقل مىفرمایند: «قالا ذلك انقطاعاً الیه تعبداً لیُقتدى بهما فیه؛ آن دو بزرگوار این مطلب را براى اظهار بندگى و توجه كامل به خداى تعالى بیان كردند تا دیگران هم در این مسیر به ایشان اقتدا كنند». التبیان، ج ١، ص ٤٩٥.