اگر بگویم عبدالحسین از بیست و چهار ساعت شبانه روز هجده ساعت سرش توی کتاب بود، اغراق نکرده ام. گاهی می رفت کتابخانه ی فتح المبین و آنجا ساعتها بی وقفه کتاب می خواند. نهج البلاغه حليه المتقين، معراج السعاده تفسيرها و … تشنه ی آموختن بود و نسبت به سنش یک اعجوبه ی تمام عیار.
گاهی در جلسه ی قرآن، بیش از یک ساعت حرف می زد برای مان. آن چنان جذاب و شیرین و گیرا می گفت که حتی یک نفر هم خسته نمی شد و ما مشتاق بودیم که باز هم ادامه بدهد. کلامش بسیار پر محتوا بود و ما لذت می بردیم؛ واقعاً مطالب جدیدی می آموختیم و این ثمره ی مطالعاتش بود. بسیار هم پیش می آمد که سر صف نماز سخنرانی می کرد. بزرگ ترها هم از او می آموختند و لذت می بردند. از جذبه ی کلامش بسیاری از بچه ها اعتقادات دینی خود را مدیون جلساتی هستند که حسین برگزار می کرد.
برش دوم:
خواهر شهید:
شهید عاشق پلو و قورمه سبزی بود. صدایش کردم که بیاید و غذا بخورد. جوابی نداد. رفتم سراغش و دیدم غرق مطالعه است. یکی از کتابهای استاد مطهری دستش بود و مشغول خواندن.
از اتاق آمدم بیرون و غذایش را بردم داخل اتاق و کنارش گذاشتم روی زمین. به غذا نگاه هم نکرد. انگار نگاهش چسبیده بود به واژه های کتاب. صدایش کردم و گفتم برات غذا آوردم! پاشو غذاتو بخور. فایده ای نداشت انگار صدایم را نمی شنید. چند بار صدایش کردم تا متوجه شد و نگاهم کرد و تازه گفت: «بله! چی شده؟».
راوی: علی معنی و خواهر شهید
کتاب آسمان خبری دارد؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۳۵-۱۳۴٫