تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله (ص)(ویژه نامه رحلت)

شناسه نوشته : 39023

1403/06/10

تعداد بازدید : 3

تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله (ص)(ویژه نامه رحلت)

 

نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»

***********

بیست و هشتم ماه صفر روز رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است، فرصت و توفیقی برای آن دسته از اردتمندانی است که در مقام بالابردن سطح معرفت و آگاهی خویش نسبت به سیره عملی حضرت می باشند از همین رو بطور مشخص و معین ساعتی از وقت و عمرشان در چنین روزهای مناسبتی اختصاص به مطالعه و تامل سیره رسول گرامی می دهند، نویسنده با توجه به چنین زمینه ای و باهمین نیت و از باب خدمت به چنین طبقه فهیم و ارادتمند یادداشت کوتاه تحلیلی از چهارده سیره عملی و کاربردی پیامبر اکرم تهیه و تقدیم محضر نموده است، البته آن بخش از سیره ای که جامعه امروز سخت محتاج و نیازمند به آن است.

***********

1-(( سیره فردی رسول الله صلی الله علیه وآله))
با این که رسول الله(ص) از جامعه ای برخاست که فاقد هرگونه نظافت و بهداشت بود ولی سراسر زندگی شخصی آن حضرت آمیخته از رعایت اصول اولیه نظافت و بهداشت است از همین رو نه تنها به عنوان دستو العمل همگانی فر مود: (النظافه من الایما ن: پاکیزکی جزیی از ایمان است. بحار ،ج۲۱،ص۲۷۵) وفرمود: (ان ا لله تعالی یبغض الوسخ والشعث: خداوند متعال شخص آلوده و ژولیده را دشمن می دارد. کنز العمال ج۱۷ ص۱۸۱) بلکه خود به نظافت وپاکیزکی مبادرت می کرد که نمونه هایی از نطافت و بهداشت رسول الله (ص) را دراینجا می آوریم؛

۱- نظافت بدن: حمام کردن، شستشو، نظافت بدن و زدون موهای زائد و نیز چیدن موی سبیل، گرفتن ناخن از سیره عملی بهداشتی و نظافت ان حضرت بوده است از همین رو امام صادق(ع) فرمود: (رسول خدا(ص) موهای زیر ناف ومیان پا ها را در جمعه نوره می کشید. المستدرک،ج۶،ص۵۰۷) فرمود: (روز های جمعه پیش از انکه برای نماز خانه خارج شود، ناخن خود را می گرفت و شاربش را کوتاه می کرد. المستدرک،ج۱، ،ص۴۱۴) امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: (پنج چیز در سر، و پنج چیز در بدن از سنت (رسو ل الله) است، انچه در سر است: مسواک کردن، کوتاه کردن شارب، تفریق کردن سر، مضمه و استنشاق نمودن است، و اما انچه در قسمت بدن است: ختنه کردن ،ازاله موی نافه و زیر بغلها و گرفتن ناخن ها و استبراکردن می باشد. خصال ،ح۱۱)

۲- دهان ودندان: حفظ بهداشت و سلامت دهان و دندان سیره عملی دیگر رسول الله (ص) بوده است که به شدت به ان اهتمام می ورزید، از همین رو نه تنها دیگران را به عنوان دستورالعمل سفارش به مسواک زدن می نمود و می فرمود: (ان الاسنان وهی جوهره صافیه یتلوث یصجه مضغ الطعام فیغربها رایحه الفهم پیتپلد منها الفساد فی المدماغ فاذا استاک زال عنها الفساد وعادت الی اصلها: دندانها که صاف و زیبایند بواسطه جویدن غذا کثیف والوده می شوند و کم کم بوی دهان تغییر پیدا می کند و ایجاد فساد در قوای دماغیه می نماید. وقتی که انسان مسواک می زند فساد از بین می رود و دندان دومرتبه تمیز وپاکیزه می گردد).

امام صا دق (ع) روایت می کند که پیامبر(ص)می فرمود: (مازال جبرییل یوصینی باالسواک حتی ظننت انه سیجعله فریضه مستدرک الوسایل ج۱ص۳۶. پیوسته جبرییل مرا به مسواک زدن سفارش می کند، تا جایی که که گمان کردم از امور واجب باشد) و نیزمی فر مود: (طیبوا افواهکم باالسواک: دهانتان را با مسواک زدن خوشبو کنید) بلکه خود اهتمام ویژه ای به بهداشت دهان و دندان داشت که در روایت امده است: (رسول خدا(ص) مسواک را بالا سرش می گذاشت و پیش از خواب مسواک می زد، وقتی بیدار می شد مسواک می زد و می فرمود انقدر از سوی خداوند به مسواک فرمان داده شدم که ترسیدم بر من واجب شود) نه تنها به مسواک زدن توصیه و سفارش می کرد بلکه ادب و کیفیت مسواک را نیز بیان می کرد و می فرمود: (اذا استکم فاستاکوا عرضا؛ مکارم الاخلاق،ص۳۵سنن الکبری ج1ص۴۰، چون خواستید مسواک کنید از عرض دندان مسواک کنید) و انچه که قابل تامل در سیره رسول خدا(ص) نسبت به حفظ بهداشت دهان و دندان می باشد این است که ان حضرت می فرمود: (تخللوا فانها من النطافه و النظافه من الایمان و الایمان مع صاحبه فی الجنه: دندانهای خود خلال کنید، زیرا خلال کردن جز نطافت است و نظافت از ایمان است و شخص با ایمان داخل بهشت می شود) و انچنان برای حضرت خلال دندان در مرتبه اهمیت قرار داشت که می فرمود: (ان من حق الضیف ان یعدله یکی از حقوق مهمان به گردن میزبان این است که برای مهمان چوب خلال در وقت غذا خوردن اماده کند)

۳- نظافت محیط زیست: رعایت نظافت و بهداشت محیط زیست و اطراف محیط زندگی سیره عملی دیگر رسول الله (ص) است که توصیه به پاکیزگی و نظیف بودن محیط زندگی به ویژه محل سکونت می نمود و می فرمود: (لا تبتوا القمامه فی بیوتکم و اخرجوا نهارا،فانها مقعد الشیطان:زباله را درشب در خانه های خود نگه ندارید وان را در روز به بیرون از خانه منتقل کنید زیرا زباله نشیمنگاه شیطان است :من لا یحضر الفقیه ،ج۴،ص5،ح۴۹۶۸)ونیزفرمود: (لاتو التراب خلف الباب فانه ما وی الشیطان: زباله را پشت در حیاط جمع نکنید زیرا لانه شیطان می شود، همان)

4-آراستگی ظاهری: مرتب بودن در پوشش ظاهری و آراسته بودن در اصلاح سر و صورت، از سیره بارز و برجسته رسول خدا(ص) بود و هرگز ژولیدگی و شلختگی در زندگی آن حضرت که موجب نفرت و دوری دیگران از شخص می شود دیده نمی شد، بلکه مظهر هرگونه اراستگی و زیبایی بود چرا در سیره آن حضرت آمده است؛

۱- اصلاح سر وصورت: رسول خدا(ص) بین ذی پیامبری و عارف و عاشق حضرت حق بودن، و ظاهر اراسته و مرتب داشتن، نه تنها منافات نمی دید بلکه به حکم ایه مبارکه: ((یابنی ادم خذوا زینتکم عند المسا جد: اعراف،ایه،۲۲)) موی سر و محاسن و شارب خود را مرتب و اراسته و اصلاح می نمود از همین رو روایت شده است؛ (رسول خدا(ص)در روز جمعه پیش ازخارج شدن برای نماز، ناخنهای خود را می گرفت و شاربش را کوتاه می کرد. مستدرک،ج۱،ص۴۱۴) و می فرمود: (گرفتن از موی شارب به حدی که خط لب اشکارشود سنت است همان ص۵۹) و می فرمود (مجوسیان (زرتشتیان )ریش خود را می تراشند و سبیل پر پشت می گذارند و ما سبیل خود را می زنیم و ریش خود را بلند می گذاریم. همان ص۵۹) و می فرمود: (کسی از شما شارب خود را بلند نکند؛ زیرا شیطان ان را پناهگاه خود قرار می دهد) و برای اینکه در مقدار محاسن کسی دچار افراط نشود مقدار و اندازه را مشخص کرده و می فرمود: (وقتی محاسن را در دست می گیرید، هر چه از مشت بیشتر باشد باید کوتاه شود).

از همین رو بود که: (رسول خدا(ص) مردی را نگریست که محاسن بلندی داشت فرمود: چه می شد اگر محاسنش را اصلاح می کرد؟ خبر به ان مرد رسید، محاسنش را اصلاح کرد نه بلند بود نه کوتاه سپس به دیدار حضرت رفت پیامبر با دیدن او فرمود: این گونه اصلاح کنید. من لایحضره الفقیه،ج۴ص۵) و همچنین موی سر و صورت را مرتب و اراسته می کرد که علی (ع)می فرماید: (رسول خدا(ص)موی خود را شانه می زد و بیشتر اوقات ان را با اب صاف و مرتب می کرد و می فرمود: اب برای خوشبوکردن مومن کافی است: المستد رک،ج ا،ص۵۹ ).

امام صادق (ع)فرمود: (... رسول خدا(ص) زیر محاسن خود را چهل بار و روی ان را هفت بار شانه می زد و می فرمود: این کار حافظه را زیاد می کند و بلعم را از بین می برد: مکارم الا خلاق،ج۱،ص۳۵) و ان چنان اراسته بودن برایش اهمیت داشت که در روایت امده است: (روزی مردی در خانه پیامبر امد، اجازه ورود خواست ان حضرت طبق معمول در ایینه نگاه کردند و سر و صورت خود را مرتب و اراسته نمودند،عایشه به پیامبر عرض کرد یا رسول الله تو برترین فرزندان ادم و پیامبر پروردگار جهانی در برابر ظرف اب می ایستی و موی سر و صورت خود را مرتب می کنی؟ حضرت فرمود: ای عایشه خداوند دوست دارد وقتی بنده اش برای دیدن برادرانش از خانه بیرون می رود خود را مرتب و ارسته کند: مکارم الاخلاق ج۲،ص۱۸۳)

2- معطر بودن: همان گونه رسول الله(ص) در معاشرت با دیگران و زندگی شخصی بدن و لباسش نظیف و پاکیزه بود نه چرکین، در معاشرت با خانواده و دیگران سنت و سیره اش نیز بران بوده است که خود را خوشبو و معطر نماید تا دیگران از همنشینی با وی نشاط پیدا کنند نه انکه متنفر و ازرده شوند و این سیره و سنت انچنان برایش اهمیت داشت که امام صادق(ع) فرمود: (رسول خدا(ص)بیش ازمقداری که خرج خوراک می کرد خرج عطر می کرد: کافی،ج۶،ص۵۱۲) و نیز فرمود: (بر هر مکلفی لازم است که در هرجمعه شارب و ناخنهای خود را بگیرد و مقداری عطرمصرف کند. رسول خدا(ص) چون جمعه فرا می رسید و عطر نزد اونبود برخی از روسری های زنان که(معطر) بود می گرفت و با اب نم می زد و به صورت خود می کشید؛همان،۵۱۱) و همچنین امام صادق(ع) فرمود: (رسول خدا(ص) مشکدانی داشت که بلا فلا صله پس از وضو با همان دست تر ان را می گرفت و خود را خوشبو می ساخت، و چون از خانه بیرون می شد مردم از بوی خوش ان می دانستند که آن حضرت می آید. همان،ص۵۱۵)

3- آراستگی لباس: هرچند رسول الله(ص) ساده زیست بودند و هرگز لباس فاخر و گرا ن قیمت نمی پوشید ولی همان لباس ساده را که می پوشید از هر رنگ یا جنس نمی پوشید بلکه جنس و رنگ لباسش انتخاب ویژه داشت، چرا که جنس لباسش از پنبه، و رنگش بیشتر سفید و سبز، و کمتر زرد بود. از همین رو علی(ع) فرمود: (رسو ل خدا (ص) لباس پنبه می پوشیدکه ان لباس رسول خدا(ص) بود. و آن حضرت لباس مویین و پشمین نمی پوشید مگر انکه علت و ضرورتی پیدا می شد. المستد رک،ج۱،ص۲۰۹) و همچنین در روایت آمده است: ازلباس سبز خوشش می امد و بیشتر لباسهایش سفید بودو می فرمود: زندگان خود را سفید بپوشانید ومردگانتان را در ان دفن کنید. بحار،ج۱۶،ص۹۸) و نیز روایت شده است: (پیامبر خدا(ص) ملحفه ای داشت که با زعفران رنگ امیزی شده بود و گاهی تنها با پوشیدن همان با مردم نماز می خواند. بحا،ج۱۶، ص۹۸)

***********

2-(( سلوک عبادی رسول الله صلی الله علیه وآله)) 
هرچند همه بخش های سیره عملی رسول الله (ص) دلپذیر، جذاب، زیبا و نورانی است اما ان سیره عملی که دلپذیرتر است و سیره عملی دیگر، در پرتو ان معنا پیدا می کند (عبادت، عرفان، مناجات و ذکر) رسول الله (ص) است. برای اینکه عبادت چند خصوصیت ویژه داشت؛

نخستین خصوصیت سیره عبادی رسول خدا ((عشق و تشنگی)) به عبادت، مناجات و خلوت به حضرت حق است، به عبارت دیگر رسول الله(ص) عبادت و مناجات را ازسر تکلیف و این که امر به انجام ان شده انجام نمی داده است، که اگر چنین امر و دستوری نسبت به انجام عبادت وجود نداشت ان را ترک می کرد، چرا که پیش ازبعثت و تشریع نماز در شرایطی که مردم جزیره العرب از دین حنیف ابراهیمی دست کشیده وبه بت پرستی رو اورده بودند ولی رسول الله(ص) تنها عارف ،سالک ،واصل الی الله بود که برنامه ویژه چهل شبانه اعتکاف در غار حرا داشت که به عبادت مناجات می پرداخت وپس از بعثت وتشریع نماز چون عشق به عبادت از عمق وجودش بر می خاست رنگ دیگری گرفت و شعله ورتر شد و به اوج رسید که به اباذرمی فرمود: ((ای ابوذر،خداوند نورچشم مرادر نماز قرار داده وان را انچنان محبوب من ساخته که غذا را برای گرسنه و اب را برای تشنه ،گرسنه باخوردن غذا وتشنه با نوشیدن اب سیرو سیراب می شوند امامن از نماز سیر نمی شوم: وسایل الشیعه ،ج،۱۵،ص۳۱۲)) واین تشنگی وعشق به عبادت در مرتبه ای قرار داشت که در روایت امده است: (رسوخدا(ص) نزدیک وقت اذان که میشد، به بلال فرمود: (ابرد یا بلال،ابرد یا بلال) بنابر یک احتمال یعنی: بلال! جگرم از تشنگی می سوزد اب گوارای اذان را برسان(خطبه مقام معظم رهبری:1۵\٩\1375)

دومین خصوصیت سیره عبادی رسو الله (ص) که دست یافتن به ان توفیق من الله رامی طلبد(حضور قلب) است.به این معنا ان چنان رسول الله معرفت کامل به حضرت حق پیدا کرده بود وبه هنگام عبادت خود را واله وغرق تماشای جمال وجلال می دیدید ومنقطع ما سوی الله می شد وتنها توجه اش به خدا بودکه نه تنها می فرمود: (قره عینی فی الصلوه: مهجه البیضا،ج۳،ص ۶۸. نماز نورچشم من است) بلکه عایشه گزارش می دهد: (کان اذا حضر الصلاه فکانه لم یعرفنا ولم نعرفه اشتغالا بعظمه الله: مهجه البیضا ،ج۳، ص۳۵۱) هنگامی که وقتی نماز می رسید، انقدر متوجه خدا بود، مثل این که اومارا نمی شناخت وما اورا نمی شناسیم) ونیز در روایت امده است:(اذا قام الی الصلاه تربد وجهه خوفا من الله:مستد رک ،ج۴،ص۹۳): هنگامی که به نماز می ایستاد،صورت حضرت ازبیم خدا دگر گون می شد) وهمچنین امده است: (اذا قام الی الصلاه کانه ثوب ملقی همان. هنگامی که به نماز می ایستاد گویی مانند لباسی است که کناری افتاده باشد) ودرگزارش دیگر امده است: (رسول خدا(ص) چون به نماز می ایستاد،ازترس خدا رنگش می پرید وصدایی سو وز ناک مانند صدا جوشش دیگ ازسینه یادرونش به گوش می رسید.)

همچنین روایت شده است كه شبى پیامبر در خانه یكى از همسرانش(ام سلمه) بود.اندكى از شب نگذشته بود كه ام سلمه دید رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در بستر نیست برخاست و دنبال او گشت. ناگهان متوجه شد كه حضرت كنار اتاق ایستاده، دست‌ها را بلند كرده و اشك از دیدگانش جارى است و چنین با خدا راز و نیاز مى‌كند:خدایا! نیكى‌هایى كه به من عطا فرموده‌اى از من مگیر. خدایا! دشمنان و حسودان مرا شاد مگردان.

خدایا! مرا به بدى‌هایى كه از آنها نجاتم دادى، باز مگردان . خدایا! یك لحظه مرا به خودم وا مگذار.در این هنگام، ام سلمه گریست . پیامبر فرمود: ام سلمه! چرا مى‌گریى؟ گفت: پدر و مادرم فدایت چرا گریه نكنم؟ تو با آن مقام بلندى كه دارى، چنین با خدا راز و نیاز مى‌كنى (حال آن که ما به ترس از خدا و گریه سزاوارتریم). پیامبر فرمود: چگونه در امان باشم، حال آن كه خداوند یك لحظه، یونس پیامبر را به خودش ‍واگذاشت و بر سرش آمد، آنچه آمد. بحار ،ج۶،ص۲۱۸) و چون خود عبادت با حضور قلب و عاشقانه را تجربه کرده و لذت معنوی ان دریافته بود به دیگران هم تجربه این جنس ازعبادت را توصیه می کرد ومی فرمود: (افضل الناس من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لا یبالى على ما اصبح من الدنیا: على عسر ام على یسر.؛ برترین مردم كسى است كه عاشق عبادت شود. پس دست در گردن آن آویزد و از صمیم دل دوستش بدارد و با پیكر خود با آن درآمیزد و خویشتن را وقف آن گرداند و او را باكى نباشد كه دنیایش به سختى بگذرد یا به آسانى .:تحف العقول،ص۳۵)

سومین خصوصیت سیره عبادی رسول الله(ص)در (کثرت عبادت) است.یعنی سیره عبادی رسول الله (ص) در این بود که به همان نسبت ومرتبه به عبادت عاشقانه وخالصانه اهمیت می داد به همان نسبت به کثرت عبادت وسحر خیزی ومناجات دردل شب اهمیت می داد، از همین رو فیض کاشانی درذیل ایات(۱-۲) سوره (طه) :(طه ما انزلنا علیک القران لتشقی: طه! ما قران رابرتو نازل نکردیم که این قدر به زحمت ومشقت بیا فتی) می نویسد:(پیامبراکرم انچنان در عبادت الهی ح حریص بود که ازکثرت عبادت پاهای مبارکش متورم شده بود،تا این که خداوند متعال این ایه را فرستاد. تفسیر صافی ،ج2,ص۲۹۹).

امام صادق(ع) درباره سیره کثرت عبادی رسول خدا(ص) واینکه شب تاصبح را به طور متناوب به عبادت وانجام نوافل مشغو ل بود می فرماید:(وقت خواب آب برای وضو را در ظرفی سر پوشیده بالای سر خود می‌گذاشت، و مسواک را نیز زیر بستر خود می‌نهاد، آنگاه تا وقتی خدا می‌خواست می‌خوابید، و چون بیدار می‌شد می‌نشست و به آسمان نگاه می‌کرد و آیات سوره آل عمران را تلاوت می‌فرمود، آنگاه مسواک می‌زد و وضو می‌گرفت و به جایگاه نماز خود می‌رفت و چهار رکعت نماز می‌خواند، رکوع را به قدر قرایت وسجود را نیزبه قدر رکوع انجام می داد،رکوع را انقدر طول می داد که می گفتند کی سر بر می دارد؟ وسجود رانیز تاحدی که می گفتند کی سرازسجده بر می دارد؟انگاه به بستر خود باز می گشت سپس بار دیگر بیدار می شد وایات سوره ال عمران را می خواند وبه اطراف اسمان نگاه می کرد، ومسواک می زد ووضو می گرفت ودر جایگاه مماز می ایستاد وسه رکعت شفع ووتر را می خواند،انگاه ازخانه برای نماز صبح بیرون می امد وبه مسجد می رفت(کافی،ج۳،ص۴۵۵)

حضرت امام زین‌العابدین‌ نیز درباره کثرت عبادت رسول خدا(ص) فرموده اند: (جدّ من رسول‌خدا(ص) با آنکه خداوند گذشته و آینده او را بخشوده و آمرزیده بود کوشش و بندگی برای خدا را رها نمی‌کرد تا آنجا که ساق و قدمش (از کثرت عبادت) ورم کرد؛ پدر و مادرم فدای او؛ برخی به او گفتند آیا اینطور عمل می‌کنی در حالی که خدا گناه گذشته و آینده‌ات را آمرزیده است؟!فرمود: آیا بنده شاکر و سپاسگزار نباشم المناقب،ج۲ص۲۸۷)

***********

3-((سیره معاشرت خانوادگی رسول الله علیه و آله)) 
سیره وسلوک رفتارخانوادگی پیامبر گرامی اسلام همچون سیره دیگر آن حضرت الگو برای همه مسلمین وپیروان خواهد بود، چرا که سلوک خانوادگی رسول الله صلی الله علیه وآله برچند پایه واصل استوار بود که زندگی باطراوت وشادابی را به وجود می اورد.

اصل اول؛ درسیره عملی نبوی در معاشرت خانوادگی((همکاری با اعضای خانواده)) است.به این معنا درسیره عملی ونظر رسول الله(ص) درمحیط جزیره العرب که مرد سالاری به معنای واقعی کلمه حاکم بود وارزشی برای زن جز تولید مثل، قایل نبودند نه تنها چنین نگاه باطلی را پس زده ومی فرمود:(جعل قره عینی فی الصلاه ولذتی فی النسا :روشنی چشم من نماز،ولذتم در زنان قرار داده: مستدرک،ج۵،ص۳۲۱).

و نیز می فرمود: (الاخیرکم،خیرکم لنسایه و انا خیرکم لنسایه: بهترین شما شخصی است که باهمسرش خوش رفتارباشد ومن ازتمامی شما نسبت به همسرانم خوش رفتار ترم. تحف العقول ،۴۲۵) بلکه همسران خود را هرگز به دید کلفت وکنیز نمی دید که علاوه برتر وخشک کردن فرزند وظیفه دیگرشان کارکردن درخانه باشد، بلکه با اینکه جایگاه رفیعی چون مقام پیامبری داشت ولی در داخل خانه همسر وپدر بود نه پیامبر، وبدون هیچ تعینی دوشادوش اعضای خانواده بسیاری از کارهای خانه را انجام می داد.

ازهمین رودر گرازش امده است:(پیامبر درخانه خانه خویش خدمتکار اهل خود بود،گوشت راتکه تکه می کردوبرسفره غذای حقیرانه می نشست وانگشتان خویش را می لیسید،بز خود ر ا می دوشید ولباس خود را وصله می نمود وبر شتر خود عقال می زدوبه ناقه خود علف می داد، با خدمتکار منزل ارد رااسیاب می کرد وخمیر می ساخت: مناقب،ج۱،ص۱۴۶).

و همچنین روایت شده است: رسول خدا(ص) کفش خود را وصله می زد پوشاک خویش رامی دوخت درمنزل راشخصا باز می کرد گوسفندان وشترهارا می دوشید وبه هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن به کمک او می شتافت واب وضوی شبش را خود تهیه می کرد ودر همه کارهابه اهل خانه کمک می کرد: بحار، ج۱۶،ص۱۵۰) و نیز روایت شده است: حضرت خانه خویش را نظافت می کرد وجارو می کشیدومی فرمود: کمک به همسر وکارهای منزل،صدقه واحسان در راه خدا محسوب می شود. مکارم الا خلاق،ج۱،ص۱۶۵) عایشه می گوید: وقتی خلوت می شد پیامبر لباس خود را وصله می زدوکفش خویش را وصله می کرد. همان ص۱۵)

همسران پیامبرکه اکثرا پیر زن بودند وقتی می دیدند ان حضرت با ان جایگاه بلند ملکوتی و جهانیش که به امپراطوروسلاطین ان زمان نامه می نویسد ولی در خانه خود راخدمتکار نشان می دهد وازهمکاری با خانواده دریغ نمی کند دلباخته او می شدند وخانواده صمیمی وگرمی را داشتند که الگوی همیشه تاریخ شد

اصل دوم؛ درسیره خا نوادگی نبوی که می تواند الگوی همگان باشد (قدر شناسی) ازهمسر است.به این معنا رسول گرامی اسلام وقتی خوبی ها وزحمت وتلاش همسر خود را می دید با یاد کردن ازاو د رجمع ،وفاداری ومحبت خود به ان همسرش ابراز می نمود که اورا فراموش نکرده است ازهمین رو روایت شده است: (روزی پیرزنی خدمت ان حضرت رسید حضرت به او خیلی احترام وتکریم نمود ،عایشه پرسید: اوکه بود ؟فرمود: اودرزمان خدیجه سراغ ما می امد) و در گزارش دیگرامده است: ( روزی پیامبر به یاد خدیجه افتا د وگریست،درحالی که کنار همسرانش بود،عایشه گفت: بر پیر زن عجوزی از پیرزنان سرخ روی بنی اسد گریه می کنی؟! پیامبر فرمود:وقتی که شما تکذیبم کردید او مر اتصدیق کرد ،وقتی شما کفر ورزیدید، اوبه من ایمان اوردید وقتی شما از فرزند اوردن عقیم بودید اوبرایم فرزند به دنیا اورد عایشه گوید:از ان پس پیوسته می کوشیدم با یادکرد خدیجه جایی در دل پیامبر خدا بازکنم:بحار،ج۸،ص۱۶).

و نیز روایت شده است :(روزی پیامبر درخانه عایشه بوده است که خادم صفیه،ظرف غذایی رابرای پیامبر اورد،عایشه محکم بردست خادم زد کاسه افتاد ودو نیم شد وغذا بر زمین ریخت پیامبر اکرم تکه های ظرف را کنارهم گذاشت وطعام را دران ریخت وفرمود این غذا رابخورید ،وقتی که غذای عایشه اماده شد ان را برای حفصه فرستاد وفرمود:این ظرف را به جای ان بردارید واز غذای ان بخو رید:سبل الهدای ،ج۱۱،ص۱۵۰)

اصل سوم؛ درسیره خانوادگی نبوی که توانست خانواده ای ایده ال ونمونه شکل دهد که الگوی همیشه تاریخ قرار بگیرد( اختصاص دادن وقت) به خانواده است.به این معنا هرچند رسول خدا(ص) در ده سال از حضور در مدینه دراوج مشکلات سیاسی ونظامی قرار داشت ولی این مشکلاثت مانع ازبا خانواده بودن نبودوموجب نمی شد تا خانواده درحاشیه قراربگیرد بلکه اهل برنامه بود، وقتش رابه سه قسم تنظیم می کرد، یک قسم ان را در کنار خانواده بودن اختصاص می داد.

از همین رو امام حسین (ع) ازعلی(ع) که سی سال از عمر خود را با رسول خد ا(ص) سپری کرده و از اخلاق داخلی وخارجی حضرتش اطلا ع دقیق داشته این چنین روایت می کند:امام حسین (ع)می فرماید: از پدرم در مورد امور رسول خدا (ص) در داخل خانه سؤال کردم، فرمودند: وقتی به خانه اش می رفت، اوقاتش را سه قسمت می کرد: یک قسمت برای خدا، و یک قسمت برای خانواده اش، و یک قسمت برای خودش، آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم می کرد و آن را برای بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او می رسیدند) قرار می داد و ذره ای از امکانات خود را از آنان دریغ نمی نمود (بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام می داد:عیون الاخبار،ح۱،ص۳۱۵).

اصل چهارم؛ ازسیره نبوی درمعاشرت خانوادگی که می تواند الگو واسوه همگان در داشتن زندگی ایده ال خانوادگی قرار بگیرد(گذشت، عفو) از خطا وناسازگاری همسر است. به این معنا با این که رسول خدا(ص) چندین همسر وهرکدام روحیه خاصی درخانه داشتند وهمین امر موجب ناساز گاری انان بایکدیگر ویا باشخص رسول الله (ص) می شده است ولی حضرت بامدیریت ویژه برپایه گذشت ونادیده گرفتن خطا از همسران زندگی را از تلخی خارج و به صمیمیت و گرمی به بر می گرداند، از همین رو درشان نزول ایه(۱) از تحریم امده است: روزی که نوبت، بودن پیامبر در خانه حفصه بوده است، وی با اجازه حضرت به خانه پدرش رفت پیامبر درنبود اوبه خانه همسر دیگرش ماریه قبطیه مادر ابراهیم رفتند ،حفصه وقتی متوجه شدند ماریه در نوبت وی نزد پیامبر بودند نه تنها بنای ناسازگاری گذاشت ،بلکه عایشه را هم از این حادثه باخبر ساخت ولی پیامبر با برخورد کریمانه ومهربانی وبا حرام کردن ماریه برخود درمقام رضایت همسران خود برامد.

و نیز درشان نزول ایه(۲۸-۲۹) سوره احزاب امده است پس ازپیروزی درغزوه خیبر،و به دست اوردن غنایم از ال ابی الحقیق همسران پیامبر گفتند ان غنایم را در اختیار ماقرارده، پیامبر فرمود: به دستور الهی بین مسلمانان تقسیم می کنم زنان ناراحت شدند درمقام اعتراض گفتند: شاید فکرمی کنی اگرمارا طلاق دهی،کسی از قوم ما پیدا نشود که مارابه همسری برگزیند؟! خداوند به به پیامبر دستور دادکه از زنانش کناره گیری کند ،رسول خد (ص) به مشربه ام ابراهیم در اطراف مدینه رفت وبیست ونه روز ماندتا زنان ازحیض پاک شوندتابتواند طلاق بدهد پس از پاک شدن زنان بانزول ایه زنان رامخیر بین زندگی ساده وفقیرانه ویا دنیا خواهی ورفاه طلبی قرار داد زنان دست به گریبان رسول خدا انداختند گفتند تورا برمی گزینیم نه طلاق ودنیا طلبی.

و نیز در شان نزول ایه(۱۱)سوره(حجرات) امده است که عایشه وحفصه حضرت ام سلمه را به خاطر کوتاهی قد مسخره می کردند، و در نقل دیگر از ابن عباس روایت شده است: روزی صفیه گریان نزد رسول خدا امد وگفت: عایشه مرا سرزنش کرد وگفت: (ای یهودی ،فرزند یهودی) پیامبر اکرم (ص) پیامبر فرمود چرابه اوپاسخ ندادی که پدرم هارون است وعمویم موسی وشوهرم محمد(ص))) انچه امده است بیانگر این حقیقت است که هرچند بین همسران پیامبر وهمچنین بین پیامبر وزنان دل خوری هایی پدید می امد ولی باگذشت حضرت ازلغزش همسران وبا تذکر به مورد همراه با ملاطفت به همان گرمی وصمیمیت برمی گشت وهرگز به کینه توزی تبدیل نمی شد.

اصل پنجم؛ ازسیره عملی خانوادگی نبوی(نظافت واراستگی) است. به این معنا هرچند میل فطری بشر به پاکیزکی واراستگی است، ولی زن وشوهر تکلیف مضاعف اخلاقی واسلامی دارند که برای یکدیگر خودرا اراسته نمایند، چراکه این کوتاهی نه تنها زندگی زناشویی را به سردی می کشاند بلکه موحب فسادزن ویا مرد می شود.

ازهمین رو رسول الله (ص) نه تنها خود را برای محیط خانه و در کنار همسران اراسته ومعطر می کردند بلکه برای این که مردان و زنان مسلمان نیز این سیره را جدی بگیرند به عنوان یک دستو العمل عمومی مردان رابه اراستگی درکنار همسر تو صیه وسفارش کرده ومی فرمود :(لباس های خود راتمیز کنید وموهای خود راکوتاه کنید،مسواک بزنید واراسته وپاکیزه باشید که بنی اسراییل چنین نکردند تازنانشان به فساد کشیده شدند:اغسلوا ثیابکم و خذوا من شعورکم واستاکوا وتزینوا وتنظفوا فان بنی اسراییل لم یکونوا یفعلون ذالک فزنت نساهم: نهج الفصاحه،ص۷۲) و فرمود: (شوهران وظیفه دارند نظیف واراسته باشند که دوست دارند همسرانشان ان گونه باشند: مستدرک الوسایل ،ج۲،ص ۵۵۹).

و نیز نسبت به زنان فرمود: (زن وظیفه دارد که بابدن ولباس معطر وپاکیزه ،توام با ارایش واراستگی کنار شوهرباشد وبا ظرافت خاص،امادگی خویش را درتمام ساعات مناسب اعلان نماید :علیها ان تطیب باطیب طیبها وتلبس احسن ثیابها وتزین باحسن زینتها و تعرض نفسها علیه غدوه وعشیه واکثر من ذالک حقوقه علیها:کافی،ج۵ص ۵۰۸).

ازهمین روست که سیره اهل بیت علیهم السلام همان سیره نبوی بوده و خود را برای همسر آراسته می کردند.

- حسن بن جهم می گوید: «به محضر امام کاظم علیه السلام رفتم، دیدم موی صورتش را با رنگ سیاه، رنگین نموده است، عرض کردم: فدایت شوم، محاسنت را رنگ کرده ای؟ فرمود: همانا خضاب کردن پاداش دارد، خضاب و آراستگی موجب افزایش حفظ عفّت زنان می گردد، زیرا بعضی از زنان بر اثر آن که همسرانشان خود را نمی آرایند، به فساد و بی عفّتی کشیده شوند: کافی،ج۵،ص ۵۶۷)

اصل ششم؛ ازسیره نبوی در اخلاق ومعا شرت خانوادگی(حسن خلق)است.به این معنادر زندگی خانوادگی ان خانواده ای زندگی ایده ال با نشاط وموفقی خواهند داشت که هریک از زن ومرد درکمال خو شرویی بایکدیگر برخورد کنند ودرهر موضوعی هرچند به حق به بحث ومجاد له نپردازند وودیگری را گیر ندهند ،چراکه سیره نبوی در اخلاق خانوادگی بران بو ده است که باهمه همسرانش باکمال خوشرویی، متانت برخورد می کرد و اگر ناسازکاری از انان به وجود می امد جدی نمی گرفت و از ان می گذشت و اجازه نمی داد که این ناساز گاری تبدیل به بحران داخلی خانوادگی شود.

همان گونه که در داستان صفیه امده است: حضرت برخورد ناپسند عایشه را با بعضی ازهمسران که می رفت تبدیل به اختلاف خانوادگی شود با مهارت خاصی به همد لی تغیییر دادازهمین رو در اخلاق خانوادگی پیامبر امده است:(انه کان من اخلاقه انه جمیل العشره،دایم البشر، یداعب اهله،ویلتطف بهم،ویوسعهم نفقته،ویضاحک نسا کان اذاگ صلی العشا و یدخل منزیسمر مع اهله قبل ان ینام یوانسهم بذالک:تفسیر ابن کثیر،ج۱ص۴۴۶:پیامبر همیشه خوش برخورد،وباخانواده اش خوش رفتار ومهربان بود،هزینه زندگی انهارا زیادمی پر داخت ،وبا انهاخندان بود همواره بعد ازنمازعشا مقداری با خانواده اش بسر می بردوقبل از خواب با انها انس می گرفت).

و نیز درحفظ ومراعات اخلاق خانوادگی توصیه می فرمود:(خیرکم لاهله وانا خیرکم لاهلی،ما اکرم النسا الا کریم ولا اهانهن الا لییم: سفینه البحار،ج۲،ص۲۴۳: بهتیرین شما کسانی هستند که بهترین رفتار در خانواده را داشته باشند ومن بهترین شما در رفتار با خانواده هستم، احترام و تکریم نمی کند زنان را مگر افراد بزرگوار وهمچنین به زنان اهانت نمی کند مگر افراد پست).

اصل هفتم؛ در اخلاق خانوادگی نبوی که امروزه جامعه به شدت از ان فاصله گرفته است(غیرتمندی) است. یعنی نباید مرد خانه اجازه دهد به بهانه اجتماعی بودن مرز محرم و نامحرم شکسته شود وبه بهانه هایی ارتباط بین همسر با مرد اجنبی به اختلاط وصمیمیت شود ،چراکه: بی تفاوتی نسبت به چنین مساله ای بسیار حساس منشا بسیاری از مفاسد اخلاقی و اختلافات خانوادگی خواهد شد، و چون غیرت به جا و به مورد نسبت به خانواده داشتن از اصول و پایه های مهم خانوادگی است نه تنها رسول خدا(ص) همگان را سفارش به غیرتمندی کرده است و فرمود: (ان الغیره من الایمان:وسایل ج۲۰،ص154: به راستی غیرت جزو ایمان است).

و نیز می فرمود: (ان موسی کان غیورا:بحار ج۷۶،ص۱۱۶:همانا موسی بسیار غیرت مند بود) ویا به سفارش می کرد: (ایها الناس اتخذوا السراویلات فانها من استر ثیابکم وحصنوا نسایکم اذاخرجن:میزان الحکمه،ج۲،ص۲۵۲:ای مردم شلوارهای(پوشاننده پاها)برگیرید که پوشاننده ترین لباس شما است وبه و سیله انها عفت زن ها خودراهنگام بیرون امدن ازخانه حفظ کنید).

و نیز فرمود :(کسی غیرت نمی ورزد پاردبهشت نمی شود) ونیز فرمود:(ان الله لیبغض الرجل یدخل علیه فی بیته فلا یقاتل:مستدرک ،ج۱۱،ص۹۹:همانا خداوند مبغوض می دارد ان مردی راکه بیگانه (برای هتک ناموس) وارد خانه او می شودولی او باان بیگانه نمی جنگد) بلکه سیره عملی ان حضرت در غیرتمندی بسیار سخت وشدید بود ازهمین رو سیره نویسان گزارش داده اند:(حکم بن ابی العباس عموی عثمان پدر مروان روزی وارد خانه پیامبرشد وبه چشم چرانی همسران پیامبر پرداخت پیامبر متوجه شد پیامبر اورا تعقیب کرد تا دستگیرش کرده ومجازات کند ولی حکم گریخت اما پیامبر دست بر نداشت او وفرزندش را ازمدینه به طایف تبعید کرد:کنز العمال،ج۳،ص۳۸۶ )

مردم جامعه با بکار گیری این اصول هفت گانه خانوادگی نبوی وتقویت نمودن ان در زند گی زناشویی می توانند زندگی خانواد گی سرزنده و با نشاط داشته باشند ومانع بسیاری ازاختلافات خانوادگی ها شوند که به غم انگیز ترین وتلخ ترین شرایط زندگی که طلاق باشد ختم نشود.

***********

4- (( سیره اجتماعی رسول الله صلی الله علیه وآله))
سلوک مردمی و اجتماعی پیامبر گرامی اسلام نشانه کرامت حضرت است چراکه سلوک اجتماعی ومردمی آن حضرت چند خصوصیت مهم وقابل درنگ و تامل دارد؛

نخستین خصوصیت معاشرت اجتماعی رسول الله (ص)که نشانه اوج مردمی ان حضرت است(مرتبه بدون تعین)است. به این معنا اولا؛رسول خدا ازنظر جایگاه معنوی وصل به عالم معنابود.ثانیا؛ دارای مقام ومرتبه پیامبری بود که پیوسته ازاسمان الهی توسط جبرییل امین وحی بروی نازل می شد.ثالثا ؛ازنظراجتماعی مقام ولایی ورهبری جامعه رابعهده داشت ولی با وجود چنین مراتب وموقعیت، رسول خدا انچنان خود را ساخته بودکه هیچ یک ازاین مراتب نتوانست دیوار بلندیی بین او مردم به وجود بیاورد وارتباط نزدیک وی بامردم راقطع کند بلکه رسول خدا(ص) انچنان مردمی و خاکی بود و هرگونه مرتبه و موقعیت را پس وکنار زده بود که اگر کسی اولین بار، ان حضرت را می دید نمی توانست تشخیص بدهد او همان رسول اعظم است که پشت امپراطوربزرگ ایران وروم را به لرزه در اورده است.

از همین رو روایت شده: (مجلسش عاری ازهرگونه تشریفات بود.به گونه ای که بین او واصحابش تفاوتی دیده نمی شد:( ودرحلقه ای میان اصحاب می نشست،تا هیچ برتری وجو دنداشته باشد مجلسش صدر وذیل نداشت همگی حلقه وار می نشستند:مکارم الا خلاق ص۲۱)،از همین رو اعراب غریبی که به حضورش می رسیدند، ایشان را درجمع تشخیص نمی دادند بلکه می پرسیدند کدامیک از شما رسول خدا(ص) هستید ابوذر غفاری می گوید:پیامبر خدا(ص)برای تواضع کردن بدون کوچک ترین امتیازی میان اصحاب می نشست؛ به طوری که شخص بیگانه ای وارد می شد،نمی دانست که کدام یک از ان ها پیامبرندتا اینکه می پرسید لذا از ان حضرت تقاضا کردیم که جایگاهی برایش درست شودکه وقتی غریبی وارد می شود،اورا بشناسد. بعد از کسب اجازه سکویی ازگل وسنگ درست کردیم که ان جناب روی ان می نشست ومهم در طرفین او می نسشتیم:سنن الکبیر،ج۵،ص۳۷).

دومین خصوصیت معاشرت اجتماعی رسول خدا(ص) که اسوه به معنای حقیقت کلمه (ادب درمجلس) است. به این معنا هرچند معاشرت رسول خدا (ص)مردمی وخاکی بود ولی انچه که این معاشرت را ازهمه معاشرت هامتمایز می کند (ادب درمجلس) است،چراکه:

اولا؛ پیامبر(ص)با ان همه مراتب ،جاومکان خاصی برای نشستن خوددرنظر نمی گرفت، بلکه هرگاه به مجلسی وارد می شد در انتهای مجلس می نشستند وبه دیگران نیز می فرمودند:(هرکس در مجلس وارد شد در انتهای مجلس بنشیند)
از همین رو علی (ع) در توصیف جلسه پیامبر فرمود:لایوطن الا ماکن وینهی عن ایطانها،واذا انتهی الی قوم جلس حیث ینتهی به المجلس و یامر بذلک:درمجالس جای ویژه ای برای خود انتخاب نمی کرد،ومخصوصا ازاین کار نهی می نمود،؛ووقتی به جمعیتی می پیوست، هرجاکه خالی بود می نشست و اصحاب را دستور می داد که چنان کنند: ،معجم الکبیر،ج۲۲،ص۵۵).

ثانیا؛ درنوع نشستن نیز مظهر ادب بودند چراکه برخلاف رفتار عرب ها که هنگام نشستن دامن عربی خودرا بالا می زدند ساقها وزانوان خود را لخت ونمایان می کردند نشستن پیامبر(ص) عاری ازچنین رفتاری عربی بود وهیچگاه دامن عربی خود را بالا نمی زدند واین گونه عریان نمی نشستند:سنن ابی داود،ج۱ص۳۶۶) ثالثا؛هرنوع نشستنی که حکایت گر نخوت وبزرگ منشی بوداجتناب می کردند در روایت امده است ( درصدرمجالس زانو پیش زانوی هم نشین ،نمی نهاد: مکارم الاخلاق،ص۱۷) و نیز( هرگزپای خودرادر حضور دیگران دراز نمی کرد:همان) و همچنین (درحضور مردم برچیزی تکیه نمی داد:مهجه ،ج۲ص۱۲۵).

سومین خصوصیت معاشرت اجتماعی پیامبر(ص) که الگوی بی نظیر برای رهبران می باشد(مساوی دانستن فقیر وغنی)است.به این معنا درنشستن برایش فقیر وثروت مند یکسان بودند وهمان نگاهی که به اغنیا داشت به فقرا هم داشت وبا هردو طبقه در جلسه می نشست وهیچ تفاوتی بینشان قایل نبود ازهمین سلمان می گوید: (اوصانی خلیلی رسول الله (ص) بسبع، لا ادعهن علی کل حال: ان انظر الی من هو دونی ولاانظرالی من هو فوقی وان احب الفقرا وادنو منهم:الحکایات ،ص۹۶) وحبیبم مرا به هفت چیز سفارش نمود: و این که پایین ازخودرا بنگرم، و به برتر از خود راننگرم، و این که مستنمدان رادوست بدارم وبه انان نزدیک شوم) یکسان دیدن فقرا بااغنیا به گونه ای بود وقتی عده ای از سران قریش شرط ایمان اوردن به اسلام را دو رکردن فقرا وپشمینه پوشان از همنشینی ازرسول خدا عنوان کردند.

خداوند رسول خود را مورد خطاب قرار داده، فرمود: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا؛ کهف،ایات ،۱۸،۲۸):با کسانی باش که پروردگار خود را صبح عصر می خوانند،وتنها رضای اورا می طلبند و هرگز بخاطر زیورهای دنیا،چشمان خود را از ان ها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از ادخو غافل ساختیم اطاعت مکن همان ها که از هوای نفس پیروی کردند وکا رهایشان افراطی است.

هم‌چنین فرمود: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداوةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما علیک من حسابهم من شیء و ما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین؛انعام،ایه۵۲) و کسانی را که خدا را می‌خوانند، و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن نه چیزی از حساب آن‌ها بر توست، و نه چیزی از حساب تو بر آن‌ها اگر آن‌ها را طرد کنی، از ستمگران خواهی بود.»

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، پس از نزول این آیه به پا خاست و در جستجوی مستضعفان و بینوایان شتافت. آنان را در انتهای مسجد دید که به ذکر الهی مشغولند. رو به آنان کرد و فرمود: «الحمدالله الذی لم یمتنی حتّی امرنی ان اصبر نفسی مع رجال من امتی، معکم المحیا و معکم الممات؛ خدای را سپاس که زندگیم را به پایان نرساند تا دستور داد که من در کنار گروهی از امتم با آن‌ها باشم؛ من در زندگی و مرگ با شما هستم:مجمع البیان ح۴،ص۶۲ و روح المعانی.،ج۸،ص۲۵۰»

چهارمین خصوصیت معاشرت اجتماعی نبوی که می تواند الگوی همگان باشد(مهمان نوازی) است.به این معنا هرچند رسول الله (ص) ساده زیست بوده وزندگی بی تشریفاتی داشتند ولی نسبت به کسی که به عنوان مهمان بروی وارد می شدند سنک تمام گذشته وازانچه ازعهده اش ازنظر پذیرایی امکان پذیر بود کوتاهی نمی کرد ونهایت احترام برای مهمان قایل می شد.

ازهمین رو سلمان فارسی نقل می کند:(به خانه پیامبر خدا(ص) رفتم ،بالشی که مخصوص خودش بود پشت من قرار داد) وهمچنین امام صادق (ع)وایت می کند: (روزی یکی از خواهران رضایی پیامبر به محضرش رسید چون نگاه پیامبر به او افتادخیلی خوشحال شد، ردای خود را زیر او پهن کرد و او را روی ان نشاند، باو به گفتگو مشغول شد و شادمانی داد) وهمچنین در روایت دیگر امده است:(وکان یوثر الداخل علیه بالوساده التی تحته، فان ابی ان یقبلها عزم علیه حتی یفعل:زیر اندازش را می گستراند تا وارد شونده بران بنشیند واگر نمی پذیرفت،انقدر اصرار می فرمود تا طرف قبول کند).

و نیز در روایت دیگر امده است:(وهرکس خدمت او می رسید مورداکرام قرار می گرفت وزیر اندازشیا عبایشرا برای او پهن می کرد،هرچند میان اووواردین ، خویشاوندی واشنایی وسابقه رفاقت نباشد:وکان یکرم من دخل علیه،حتی ربما بسط ثوبه لمن لیست بینه وبینه قرابه ولا رضاع یجلسه علیه) احترا م وتکریم مراجعه کنان انچنان برایش اهمیت داشت که در گزارش امده است:(دریکی از دیدارهای مردمی ،اتاق حضرت پر ازجمعیت بود،جریربن عبدالله وارد شد وداخل اتاق جایی برای او نبود.بیرون از اطاق نشست پیامبر چون نگاهش به او افتاد،عبای خود راازدوش خود برگرفت وپیچید و به سمت اوفرستاد تا روی ان بنشیند اما جریر هم ادب نشان داد وعبای پیامبر ر ابر صورت خود نهاد وبوسه بران زد) :(وقتی مهمان داشت ،با مهمان غذا می خورد ودست از غذا خوردن نمی کشید مگرانکه مهمان دست از طعام بکشد) سیره عملی رسول الله (ص) درس وپیام است که شیوه برخورد با مهمان بایست متفاوت باشد با انچه که هرفردی نسبت به اعضای خانواده دارد مهمان باید از نظر احترام وتکریم نهایت پذیرای وتکریم شود.

پنجمین خصوصیت معاشرت اجتماعی نبوی (بی تکلف بودن ) است.یعنی با این که رسول الله با قطع نظر ازمقام رسالت، رهبر جامعه بود ودارای موقعیت ویژه داشت ولی سیره ورفتار عملی خود را گونه ای پیش می برد کسی رفتار ویژه ای از ان حضرت ملاحظه نمی کرد چراکه لباس فاخر پادشاهان رانمی پوشید ذی ورفتار سلاطین را نداشت بسیار ساده وبدون هرگونه تشریفات در بین مردم حضور پیدامی کرد ،وهرگونه رفتار مردمی که حکایت گر این معنا بود که بر داشت پادشاهانه ازحضرت دارند باان برخورد می کرد ومردم ازان روش غلط باز می داشت ازهمین رو ست که در روایت امده است:(ان حضرت در قید وبند مرکب خاص برای تردد نبود،گاهی سوار براسب یا استر می شد، گاهی هم سوار بر الاغ می شدو کسی را هم همراه سوار می کرد، گاهی اگر وسیله ای نبودپیاده وپابرهنه وبدون عبا وعمامه رفت وامد می کرد :ا) انچنان بی تکلف وبی پیرایه بوده است که در روایت امده است:(وقتی وارد مجلس می شد در نزدیکترین جای به محل ورود خود می نشست:کان رسول الله(ص)اذا دخل منزلاقعد فی ادنی المحلس حین یدخل(مکارم الاخلاق ص۲۶) وهمچنین امده است:(کراهت داشت کسی برای و ی به پاخیزد ومردم نیز از این جهت جلوی پای ان حضرت بلند نمی شدند: کانو ا اذا راوه لم یقومو ا الیه لما یعرفون من کراهیته لذالک(همان ،ص۱۱۳) و در گزارش دیگر ابوامامه نقل می کند:(پیامبر روزی به عصا تکیه داده بود بر ما گذشت وما به احترام اوازجا برخاستیم.به ما گفت : انسان که ایرانیان برای بزرگ داشتن یکدیگر درجلوی پای هم برمی خیزند برنخیزند(ص۲۶).

ششمین خصوصیت معاشرت نبوی(تفقد از یاران) است.رسول الله (ص) پیامبر رحمت ومهربانی بود همواره به فکر ویاد مومنان بود، مشکل انان را مشکل خود می دانست ازهمین رو لحظه از انان غافل نمی گردید بلکه ازحال شان جویا می شد ازهمین رو علی(ع) روایت می کند: (اذا تفقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سال عنه،فان کان غایبا دعا له ،وان کان شاهدازاره وان کان مریضا عاده) هر گاه سه روز می گذشت و یکی از برادران دینی را نمی دید، جویای حال او می شد. اگر غایب و به سفر رفته بود، در حق او دعا می کرد، اگر شاهد و در شهر بود، به دیدارش می رفت و اگر بیمار بود، به عیادتش می رفت.»

جابر بن عبداللّه نقل می کند که در یکی از غزوات که همراه پیامبر بودم، شترم از رفتن باز ماند. پیامبر که در آخرهای مردم حرکت می کرد به من رسید و کمکم کرد تا شترم را که خوابیده بود و دیگر راه نمی رفت، از جایش برخیزاند، دوباره آن را خواباند و مرا سوار کرد و دوباره بلندش کرد. در طول راه که می رفتیم، از وضع پدرم و خانواده ام و بدهکاری پدرم که وفات یافته بود و از زن بیوه ای که با او ازدواج کرده بودم و شتری که خریده بودم و موضوعاتی از این دست پرسید و من جواب می دادم و از من خواست وقتی به مدینه برگشتیم مراجعه کنم تا مشکلاتم را حل کند).

هفتمین خصوصیت سیره اجتماعی نبوی(عفو وگذشت) است.به این معنا هرچند رسول الله(ص) در اصول حاضر به مصالحه وسازش نبود وتحت هیچ عنوانی با دشمان برانداز اسلام(اشد علی الکفار) بود ولی نسبت به همه کسانی که درمدت بیست سه از رسالت سیزده سال در مکه وده سال در مدینه در موضع مخالف قرار داشتند ، ظلم ،هتک حرمت وجفاهایی نسبت به شخص رسو ل الله (ص) انجام داده بودند ولی از گذشته ورفتار ناپسند خود پشیمان شده بودند بن رسول اعظم که مظهر تجلی رحمت واسعه الهی ومصداق(رحما بینهم) بودازانان انتقام نگرفت بلکه همه انان را مورد عفو وگذشت قرار داد که در گزارش تاریخ زندگانی رسول الله امده است:

۱-درمدت سیزده سال ازبعثت پیامبر در مکه قریشه هر روز بی باکانه بر شدت اذیت وازار خود بر پیامبر(ص) می افزودند به طرفش شکمبه وخونابه شتر پرتاب می کردند ودرمسیرش خاک وخاکستر می ریختند، ساحر،مجنون ودیوانه می خواندند ولی درسال هفتم هجرت که مکه را فتح نمودند درجمع همین مردم نامرد وپست مکه ایستادندوفرمودند:(شما چه تصور می کنید (ماذا تظنون ؟)انان که تادیروز هرانچه می توانستند بر علیه پیامبر کرده بودند گفتند:(خیر ونیکی می گویییم وگمانی جزنیکی نداریم،که توبرادری بزرگوار وبرادر زادای گرامی هستی(انت اخی وابن اخی) واکنو به قدرت رسیده ای) درحالی اشگ در چشمانش حلقه زده بود فرمود :(من اکنون همان سخنی را باشما می گویم که برادرم یوسف گفت :قال لا تثریب علیکم یغفر الله لکم وهو ارحم الراحمین یوسف(،ایه،۲۹):یوسف گفت:امروز هیچ خجل ومتاثر نباشید که من عفو کردم خداهم گناه شما راببخشد که اومهر بانترین مهربانا نست)وفرمود:انتم طلقا)(تاریخ طبری،ج۲،ص۳۲۲)

۲-پس ازفتح مکه ابوسفیان راکه محور همه شرارتها بود که باتحریک وی بود که درسال سیزدهم بعثت چهل نفر ازقریش شبانه به قصد ترر به خانه پیامبررفته بودند ،اوبود تمام هزینه جنگ بدر واحد را تامین می کرد و با همین جنگ ها عده از مسلمین ازجمله حمزه سید الشهدا به شهادت رسیده بود ولی با این همه عداوت ها نه تنها درفتح مکه اورا عفو کرد بلکه فرمود هرکس برخانه او پناه ببرد ان ره هم خواهم بخشید(شرف النبی،ص۷۴)

۳- پس از فتح مکه ،هندبن عتبه همسر ابی سفیان که درجنگ احد جگر همزه سیدالشهدارا به دندان کشیده بودونیز وحشی غلام جبیربن مطعم که حمزه را به شهادت رساند وبه تحریک هند سینه اش را درید وجگرش را بیرون اورد بود راهم مورد عفو قرار داد (اعلام النبوه،ص۷۸)

۴- درفتح مکه صفوان بن امیه که درمدت سیزه ده سال شدیدترین ازار واذیت رانسبت به رسول الله (ص)مرتکب شده بود وبرای فرار ازمجازات می خواست خودرا در دریاغرق کند وقتی عمیربن وهب به حضرت عرض کرد(یانبی الله صفوان فرارکرده تاخودش را در دریا غرق کند،اورا امان ده)پیامبر اورا مورد عفو قرار دادند وعمامه خود رابرای فرستادند که باان داخل مکه شود(انساب الاشراف،ج ۱ص۳۶۳)

۵- شعرایی چون عبدالله بن ذبعری وکعب بن زهیربسیار دیگر ازشاعران که حضرت ر اهجو کرده ومردم را باشعرشان برعلیه پیامبر تحریک کرده بودند نه تنها اینان بلکه بسیار ی ازمرد دیگر را مورد عفو قرار داد ،گذشت وعفوی که ابوسفیان را شگفت زده کرد که پیامبر (ص) گفت:(مارینا منک یا رسول الله)(اسد الغابه,،ص۱۷۶,،اللاستیعاب،ج۳،ص۹۲)

۶- انس بن مالک خادم پیامبر نقل می کند:(باحضرت قدم می زدیم،درحالی که بردی با حاشیه های ضخیم به تن کرده بودند؛ پس اعرابی به حضرت نزدیک شد وبرد ان حضرت چنان کشید که حاشیه های بردبرگردن ان حضرت اثر گذاشت سپس گفت( محمد(ص)ازمال خداکه نزد توست به من بده پس حضرت خندید وان را به اوبخشید(مناقب،ج۱،ص۱۰)

۷- گلوبندهایی از طلا و نقره خدمت آن حضرت آوردند و آنها را میان اصحابش تقسیم کرد. مردی از صحرانشینان برخاست و گفت:ای محمّد! به خدا قسم، هر چند خدا تو را به عدالت فرمان داده است من تو را عادل نمی‌‌بینم،فرمود: وای بر تو! اگر من عادل نباشم، چه کسی عادل خواهد بود! چون آن مرد رو گرداند، فرمود:او را به آرامی بر من بازگردانید. :صحیح بخاری،ج۴،ص۲۴۳)

۸- (جابر نقل کرده است :پیامبر روز حنین طلاهایی را که در دامن بلال بود، مشت مشت به مردم می‌‌داد. مردی گفت: ای پیامبر خدا عدالت کن ! فرمود: وای بر تو، اگر من عدالت نکنم چه کسی خواهد کرد! اگر من عادل نباشم تو ناامید خواهی شد و زیان خواهی دید. پس عمر برخاست و گفت: اجازه دهید گردنش را بزنم که او منافق است. فرمود: پناه بر خدا، آن وقت مردم بگویند من اصحابم را می‌‌کشم. :تاریخ طبری،ج۳،ص۳۹۰)

۹- (پیامبر درگیر جنگی بود، دشمن متوجهه غفلت مسلمانان شد. مردی ـ از فرصت استفاده کرده ـ با شمشیر بالای سر رسول خدا ایستاد و گفت: چه کسی مانع کشتن تو می‌‌شود؟ فرمود: خدا، (راوی می‌‌گوید:) شمشیر از دست او افتاد و رسول خدا شمشیر را برداشت و فرمود: اکنون چه کسی جلو کشته شدن تو را می‌‌گیرد؟ عرض کرد: شما لطف کنید و با من به نیکی رفتار کنید. فرمود: بگو، گواهی می‌دهم که خدایی به جز خدای یکتا نیست.

آن مرد عرب گفت: نه با تو می‌‌جنگم و نه به طرفداری تو می‌‌آیم و نه در صف کسانی که با تو می‌‌جنگند، شرکت می‌‌کنم، پس راهش را گرفت و نزد قبیله خود رفت و گفت: از نزد بهترین مردم به نزد شما آمدم.:مسند احمد حنبل:ج۳,ص۳۹۰)

۱۰- (انس بن مالک نقل می‌‌کند: که زن یهودیی گوشت مسموم گوسفندی را خدمت پیامبر آورد تا از آن تناول کند، پیامبر از آن زن علت را پرسید. او در جواب گفت: من قصد کشتن تو را داشتم، پیامبر فرمود: خداوند تو را بر این عمل توفیق نمی‌‌دهد به پیامبر گفتند: آیا آن زن را نمی‌‌کشی ؟ فرمود: نه. :صحیح مسلم،ج۷،ص۱۴)

۱۱- علی می‌‌فرماید: رسول خدا من و زبیر و مقداد را فرا خواند و فرمود: بروید تا به روضه خاخ(محلی بین مکه ومدینه) برسید، در آن جا زنی میان هودج است که با خود نوشته‌ای دارد، نوشته را از آن زن بگیرید. ما رفتیم تا به روضه خاخ رسیدیم و ناگاه زنی را در هودجی دیدیم، پس به او گفتیم نوشته را بیرون آور. گفت: نوشته‌ای همراه من نیست.

گفتیم: باید نوشته را در بیاوری وگرنه کشته می‌‌شوی، پس نوشته را از میان موهای بافته‌‌اش در آورد. آن را خدمت پیامبر آوردیم. نامه از حاطب بن ابی بلتعه به گروهی از مشرکین مکه بود که آنها را در جریان یکی از کارهای رسول خدا قرار داده بود. پیامبر حاطب را طلبید و فرمود: حاطب ! این نامه چیست ؟ عرض کرد: یا رسول اللّه، زود درباره من تصمیم نگیرید، من مردی بیگانه بودم که برخلاف تمام مهاجران همراه شما که خویشاوندانی در مکه دارند که از فامیلشان حمایت می‌‌کنند من کسی را ندارم؛ این بود که خواستم نفوذی بین آنها داشته باشم تا به جایک خویشاوندی پشتیبان من باشند و این کار را به سبب کفر و یا پس از مسلمان شدن بر اساس ترجیح کفر بر اسلام و یا رو بر تافتن از دینم انجام ندادم.

پیامبر فرمود: او به شما راست گفت. عمر گفت: اجازه بفرمایید گردن این منافق را بزنم. پیامبر فرمود: «او در جنگ بدر حاضر بود، چه می‌‌دانی شاید خدای تعالی به اهل بدر خبر داده باشد که هر چه خواستید، بکنید، من شما را آمرزیده‌ام.»(صحیح بخاری،ج۵،ص۱۸۴)

12- حضرت همسایه اى یهودى داشت که وى را بسیار اذیّت مى کرد، هر روز از پشت بام خاکستر همراه آتش بر روى سر آن حضرت مى ریخت. این کار در ظاهر به عنوان ریختن زباله و خاکستر در کوچه، و در حقیقت به منظور ابراز خشم و کینه یهودى نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) انجامک مى شد، و پیامبر کریمانه از کنار آن مى گذشت. تا اینکه یک روز خبرى از مرد یهودى نشد، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از غیبت آن مرد سؤال کرد. گفتند: خوشبختانه بیمار گشته، و بر اثر بیمارى مزاحمتهایش قطع شده است. فرمود: باید به عیادتش برویم! به سمت خانه اش حرکت کرد. در خانه یهودى را کوبید. همسرش به پشت درآمد و سؤال کرد: کیست؟ حضرت فرمود: پیامبر مسلمانان به دیدار و عیادت همسایه بیمار خود آمده است! زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد یهودى که بسیار تعجّب کرده بود، و در مقابل عملى غیر قابل پیش بینى قرار گرفته بود، گفت: در را باز کن تا داخل شوند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شد، و کنار بستر بیمار نشست. و از حال بیمار پرسید، و به گونه اى برخورد کرد که گویا هیچ اذیّت و آزاری ندید(صحیح بخاری،ج۵,ص 202)

هشتمین خصوصیت معاشرت اجتماعی رسول خدا(ص((خوشروئی ومزاح)) است.به این معناسبک برخورد پیامبر با دیگران رسمی ،پادگانی وخشک نبوده است بلکه خوشرو، نرم وملایم بود وباخنده دیگران می خندید وبامزاح دیگرا ن مزاح می کردند ازهمین رو درسیره عملی رسول خدا امده است:

1- ((  روزي پيامبر صلي الله عليه وآله در مقابل علي عليه السلام نشسته بود و ظرف خرمايي جلوي آنان بود. پيامبر صلي الله عليه وآله هر بار خرمايي برمي داشت و مي‌خورد و هسته آن را پيش روي علي عليه السلام مي‌نهاد. وقتي مقداري خرما خوردند و همه هسته‌ ها جلوي امام علي عليه السلام جمع شد؛ پيامبر صلي الله عليه وآله به شوخي به علي عليه السلام فرمود: «اي علي! تو چه قدر پرخور هستي؟!‌» و اشاره به هسته ‌هاي انباشته شده جلوي او كرد. امام علي عليه السلام نيز شوخي ايشان را با شوخي پاسخ داد و فرمود: «پرخور كسي است كه خرماها را با هسته بخورد‌» و اشاره به پيامبرصلي الله عليه وآله كرد كه هيچ هسته خرمايي جلوي ايشان نبود.: زهر الربيع، ص 3.))

2- ((روزي پيرزني از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله - كه زني مؤمن و پاكدامن بود - براي عرض ارادت تصميم گرفت نزد پيامبر(ص) رود. پيرزن لنگ لنگان نزد پيامبر(ص) آمد تا در مورد بهشت از ایشان بپرسد. سلام كرد و در مورد بهشت از پيامبر صلي الله عليه وآله سؤال كرد. رسول خدا صلي الله عليه وآله به او فرمود: «پيرزنان به بهشت نمي‌روند.‌» پيرزن از اين پاسخ يكّه خورد و بسيار غمگين شد و برخاست و رفت. بلال حبشي نزد پيامبر صلي الله عليه وآله مي ‌رفت و ديد پيرزن با چشمان اشكبار از نزد پيامبر صلي الله عليه وآله باز مي‌گردد. از او پرسيد: «اي مادر! چرا گريه مي‌كني؟‌» پاسخ داد: «زيرا پيامبر صلي الله عليه وآله به من فرموده پيرزن ها به بهشت نمي‌روند.‌» بلال نيز از اين سخن بسيار تعجب كرد. با پيرزن خداحافظي نمود و نزد رسول اکرم صلي الله عليه وآله آمد و درستيِ خبر را دوباره از پيامبر صلي الله عليه وآله سؤال كرد. پيامبر صلي الله عليه وآله به او فرمود: «سياه ‌ها نيز به بهشت نمي‌روند.‌» بلال نيز غمگین شد و در گوشه‌اي نشست. اندكي گذشت و عباس، عموي پيامبر صلي الله عليه وآله كه پيرمردي سالخورده بود بلال را گريان ديد. نزد بلال رفت و پرسيد: «چرا گريه مي‌كني؟‌» بلال اشك از چشمانش پاك كرد و گفت: «پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود سياهان به بهشت نمي‌روند.‌» عباس پيش پيامبر صلي الله عليه وآله آمد و جريان را باز گفت. پيامبر صلي الله عليه وآله به عباس رو كرد و فرمود: «بدان كه پيران نيز به بهشت نخواهند رفت.» او نيز بسيار غمگين شد. اندكي گذشت. براي اينكه خبر شادماني، بيشتر در دل آنان تأثير گذارد، هر سه آنان را نزد خود فرا خواند و با تبسّمي فرمود: «پروردگار، اهل بهشت را ابتدا به صورت جواني آراسته در حالي كه تاجي به سر دارد درمي آورد و سپس وارد بهشت مي‌سازد؛ نه به صورت انسان پير يا سياه چرده.‌» هر سه از اين مزاح شاد شدند. :بحارالانوار، ج 103، ص 84.))

3- ((روزي زني از نزديكان پيامبر صلي الله عليه وآله نزد ايشان آمد. پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله با صداي بلند به گونه ‌اي كه او مي ‌شنيد فرمود: «آيا اين همان زني نيست كه در چشم شوهرش سفيدي است؟.

زن سراسيمه شد و گفت: «نه در چشم شوهر من سفيدي نيست!‌» سپس پريشان به سوي خانه دويد و آنچه از پيامبر صلي الله عليه وآله شنيده بود به شوهرش گفت. مرد منظور پيامبر صلي الله عليه وآله را فهميد و به سخن زن خنديد و چشمش را به همسر خود نشان داد و گفت: «مگر نمي‌بيني كه سفيديِ چشمانم بيشتر از سياهي آن است: همان، ج 16، ص 194.))

4- ((پيرزني كه دندان هايش در اثر پيري ريخته بود نزد پيامبر صلي الله عليه وآله آمد. وقتي پيامبر صلي الله عليه وآله او را ديد فرمود: «پيرزنِ بي دندان وارد بهشت نمي‌شود.» پيرزن بسيار ناراحت شد. رسول اکرم صلي الله عليه وآله كه ديد او بسيار ناراحت است پرسيد: «چرا گريه مي‌كني؟‌» با بغض پاسخ داد: «اي رسول خدا! من دندان ندارم.‌» پيامبرصلي الله عليه وآله نيز با خنده فرمود: «غمگين مباش! منظور من اين بود كه تو با اين وضع وارد بهشت نمي‌شوي.: همان، ص 298.))

***********

5 -(حق همسایگی درسیره رسول الله صلی الله علیه وآله )) 
یکی ازسیره های اجتماعی رسول خدا (ص)که امروز جامعه بیش ازهر زمان سخت در بکار گرفتن ان در زندگی خود محتاج ونیازمند به ان می باشد ((حق همسایگی )) است ،تحلیل همه جانبه این سیره درصورتی امکان پذیراست که چند نکته به درستی توضیح داد شود

یکم- مفهوم همسایگی: در ادبیات فارسی همسایه کسی است که سایه او همواره بر سر دیگری است. واژه همسایه همانند همسر دلالت بر نوعی استمرار دائمی دارد. همسران کسانی هستند که هم از نظر کفو بودن در یک تراز قرار دارند و هم از نظر هم‌خوابی سرهایشان همواره در کنار هم است؛ شوهر از ریشه «هر شو» تلفظ دیگری از «شب» نیز کسی است که هر شب با زنش است و این گونه نیست که مرد موقت برای زنی باشد. همسایه نیز کسی است که سایه دو طرف همواره بر سر یکدیگر افتاده است و در کنار هم زندگی می‌کنند.
در عربی واژه جوار و مجاورت به معنای پناه دادن است؛ زیرا در فرهنگ عربی، افرادی که در یک منطقه جغرافیایی زندگی می‌کردند از قوم و قبیله و عشیره یکدیگر بودند؛ و افراد قبایل دیگر که با پناهندگی در کنار آنان زیست می‌کردند، به عنوان مجاور و پناهنده مطرح بودند،از همین رو واژه و مشتقات جوار در زبان عربی در بیان معانی چون پناه دادن‌، حمايت كردن‌، محافظت كردن‌، مراقبت كردن‌، كمك كردن‌، ياري رساندن‌، مساعدت كردن، به فرياد رسيدن‌، نجات دادن‌، رهايي دادن و مانند آنها به کار گرفته شده است

دوم- دلایل حقوقی همسایگی: برای اثبات این امر که همسایگان نسبت به هم حق وتکالیفی دارند دلایل مختلفی وجود دارد که برخی از این دلایل اورده می شود

دلیل اول : همسایگان خاص یعنی همسایگانی که علاوه بر همسایگی دیوار به دیوار،اشتراک درعقیده ومسلمان بودن ،ونسبت خویشاوندی داشتن، وهمسیایگان عام که هیچ اشتراک فکری ،ویا خویشاوندی ندارند جز اشتراک در همسایگی، و عنوان همزیستی در یک جغرافیایی منطقه‌ای ،همین یک وجه ‌اشتراک به تنهایی موجب حقوق و تکالیفی برای طرفین می‌شود؛ زیرا هر تکلیفی، به معنای وجود حقی برای دیگری شوند؛ چنانکه هر حقی، تکلیفی را نیز برای صاحب حق پدید می‌آورد که باید بدان ملتزم شوند ازهمین روازنظر عقل وعرف چون همزیستی طرفیین بستگی به رعایت حال دیگری دارد پس طرفین وظیفه دارند هرانچه که می تواند به همزیستی اسیب به رساند اجتناب کنند وانچه که زمینه همزیستی سالم را فراهم می کند اقدام نمایند.

دلیل دوم؛ قرآن کریم در سوره مبارکه نساء آیه (36)می‌فرماید:
«واعبُدوا اللّهَ ولا تُشرِکوا بِهِ شیـئًا وبِالولِدَینِ اِحسـنـًا وبِذِی القُربی والیتـمی والمَسـکینِ والجارِ ذِی القُربی والجارِ الجُنُبِ والصّاحِبِ بِالجَنـبِ:و خداوند را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دورنیکی کنید))
معمولا قران کریم به بسیاری از معارف دینی ومسایل مورد نیاز جامعه به صورت کلی می پردازدواگردستوری در قرآن به صورت جزئی می دهد عنایت خاصی به آن مورد دارد، دراینجا روی همسایه دور ونزدیک تکیه کرده همین نشان ازاهمیت ویژه به حقوق همسایگان است که توجه به همسایه نزدیک نبایست کسی را غافل ازحق همسایگی دور نماید

سوم- حدود همسایگی: هر چند که درمعانی و فهم موضوع باید به عرف مراجعه کرد و این عرف است که مفهوم و مصداق را تعیین می‌کند،چراکه امروز در یک اپارتمان ده طبقه ای چهل واحد منزل مسکونی قرار گرفته اند عرف تنها همین ها را همسایه هم می داند نه خانه های در اپارتمان مجاور ولی بااین همه تحولات، در تبیین برخی از مفاهیم و مصادیق، شارع نیز تفسیری و تبیینی کرده که می‌تواند در فهم موضوع و مصداق تاثیرگذار باشدازهمین رو درتعیین حدود همسایگی رسول‌الله (ص) می‌فرماید: (علی (ع) فرمود:«حَریمُ المَسجِدِ اَربَعُونَ ذِراعا والجِوارُ اَربَعُونَ دارا مِن اَربَعَهِ جوا نب‌:حریم مسجد، بیست متر است و همسایگی تا چهل خانه از چهار طرف :الخصال، ج3، ص44 5».
امام صادق (ع) نیز فرمود :«کلُّ أَربَعینَ دارا جیرانٌ مِن بَینِ یدَیهِ و مِن خَلفِهِ و عَن یمینِهِ و عَن شمالِه :چهل خانه از چهار طرف، رو به رو، پشت سر، سمت راست و سمت چپ، همسایه محسوب می‌شوند : الكافي، ج2 ،6662))

رسول خدا (ص) فرمود:((کل اربعین داراً جیران من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله؛ هر چهل خانه از پیش‌رو و از پشت‌سر و از راست و چپ همسایه‌اند.کافی، ج2، ص692))

با توجه به این روایات، نباید محدوده مجاورت و همسایگی را به یکی دو خانه در سمت چپ و راست منحصر نمود؛ بلکه چهل خانه های سمت راست ،وچهل خانه سمت چب، وچهل خانه پیشرو، وچهل خانه های پشت سر همسایه گفته می شود ونسبت به یکدیگر حقوق همسایگی دارند

چهارم- حقوق همسایگی: در سیره نبوی برای همسایگی حقوق متعددی امده است ازبین این حقوق به چند حق اشاره می شود
نخستین حق همسایگی ((بی آزار بودن)) است، به این معنا رفتاری ازآنان بروز نکند که موجب بهم خوردن آرامش وآسایش همسایه شود به ویژه زندگی د رآپارتمان امروزه که هررفتاری که ممکن است آرامش همسایه را بهم زند ازهمین روست از امام صادق(ع) نقل شده است که حضرت فاطمه زهرا(س) از برخى مسائل نزد پدر خویش شکوه نمود. پس از آن, حضرت محمد(ص) ورقه اى به دخترش مرحمت کرد و اضافه نمود: مضامین آن را فراگیر. در آن, نوشته شده بود: ((هرکس به خداوند و روز قیامت ایمان داشته باشد همسایگان را مورد آزار قرار نمى دهد و نیز میهمان خویش را گرامى داشته و سخن نیکو مى گوید یا سکوت اختیار مى کند.:الکافى, ج 2,, ص ;667 .))

از ابن مسعود روایت شده است که: مردى به خدمت حضرت فاطمه زهرا(س) شرفیاب شد و عرض کرد: اى دختر رسول خدا! آیا از پدرتان نزد شما چیزى باقى است؟ آن بانوى مکرم فرمود: اى کنیزک! آن چوب تر را برایم بیاور. او هم پس از تفحص بسیار, آن را یافت و به حضرت زهرا(س) تحویل داد که در آن نوشته شده بود: رسول خدا(ص) فرمود: کسى که همسایه از دست او در امان نباشد, ایمان ندارد و کسى که به خدا و روز قیامت یقین دارد, به همسایه آزار نمى رساند: سفینه البحار، ج 1)).
البته خوش رفتارى با همسایگان نباید با منت گذارى توإم باشد. و خود همسایگان به خوبى در مورد رفتارهاى ما قضاوت خواهند کرد. چنان چه رسول اکرم(ص) فرموده است: ((اگر همسایگانت تو را نیکوکار دانستند نیکوکارى و در غیر این صورت, بدکارى:!نهج الفصاحه، ص 24))

امام صادق(ع) فرموده است: مردى از انصار نزد رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: خانه اى از فامیلى خریده ام و نزدیک ترین همسایه ام کسى است که به خیرش امیدى ندارم و از شرش هم مصون نمى باشم. رسول خدا(ص) به حضرت على(ع) و ابوذر فرمود: که در مسجد فریاد بزنند: ((ایمان ندارد کسى که همسایه او از شرش در امان نیست.)) پس سه بار این مطلب را گفتند. بعد از آن با دست خود اشاره فرمودند تا چهل خانه از پس و پیش و راست و چپ.:. وسائل الشیعه, ج 8, باب 86))

دومین حق همسایگی ((حفظ امنیت)) همسایه است ۰یعنی نبایست ساختمان شخص بگونه ای ساخته شود که اشراف ودید نسبت به ساختمان همسایه داشته باشد امنیت آنان درمعرض خطر قرار بگیرد ازهمین رو ست د سیره رسول گرامی آمده است:(( هرکه خانه اى بنا کند که مردم ببینند و بشنوند, در روز قیامت آن خانه را تا طبقه هفتم زمین از آتش پرنموده و در گردنش اندازند و هیچ چیز او را نگه ندارد تا به قعر جهنم فرو غلتد. پرسیدند: یا رسول الله! ساختن خانه براى ریا یعنى چه؟ فرمودند: یعنى بیش از میزان نیاز و حاجت, ساخته است تا بدین وسیله بر همسایگان مباهات کند و بر برادران دینى فخر فروشد.::حلیه المتقین, ص 446.))

همچنین روایت شده است :((که روزى پیامبر اکرم(ص) همراه صحابه از جایى عبور مى کردند, ساختمان بزرگ قبه مانندى را دید و پرسید: این بنا به چه کسى تعلق دارد؟ گفتند: از آن مردى انصارى است. بعد از چند روزى صاحب خانه مزبور به محضر آن بزرگوار شرفیاب گردید, حضرت از وى روى برتافت; متوجه شد که پیامبراکرم(ص) از دست وى ناراحت شده است, دلیل آن را از برخى صحابه جویا شد, آن ها ماجراى ساختمانى را که وى احداث کرده, مطرح کردند. او هم برگشت و بناى مورد اشاره را تخریب کرد. حضرت محمد(ص) وقتى بناى تخریب شده را مشاهده کرد, شادمان گشت و فرمود: این گونه بناها براى ساکنان محل و سایه همسایگان ایجاد زحمت مى کند: مجمع البیان, ج 7, ص 198))

سومین حق همسایگی ((همنوایی)) است، به این معنا باوی شریک درمشکلات شدن ودر هرحال به یاد اوبودن است تااحساس کند کند پشتوانه وحمایت کننده ای دارد ازهمین رو ست که رسول گرامی فرمود:((((حق الجار ان مرض عدته و ان مات شیعته و ان استقرضک إقرضته و ان اصابه خیر هنإته و ان اصابته مصیبه عزیته و لا ترفع بنإک فوق بنائه فتسد علیه الریح:(نهج الفصاحه, ص 291): حق همسایه آن است که اگر بیمارى به وى روى آورد, عیادتش نمایى و اگر مرگش فرا رسید, در تشییع جنازه او شرکت کنى و اگر از تو قرض خواست, از پرداخت آن امتناع نکنى و اگر شادمانى در زندگى اش رخ داد, بر او تبریک گویى و در مصائب و ناگوارىها و در ناراحتى هاى او شریک باشى و بناى خویش را از کلبه وى فراتر نبرده و او را از نسیم هوا محروم نکنى.

و در حدیث دیگرى ضمن اشاره به این موارد, تإکید شده:(( چون میوه اى خریدى, مقدارى به او هدیه دهى و اگر نمى خواهى این کار را کنى, آن میوه را پنهانى به منزل ببر و فرزندت را همراه میوه (در حال خوردن میوه) بیرون خانه نفرست که فرزند او آزرده شود. و بوى غذایت او را آزرده نکند (از این که نمى تواند آن غذا را فراهم سازد, ناراحت نشود.) مگر این که مقدارى برایش بفرستى.: اصول کافى, ج 2, ص 666))

***********

6-((ساده زیستی در سیره نبوی)) 

یکی از سیره عملی ورفتاری نبوی که می تواند الگوی رفتاری همگان قرارگیرد (ساده زیستی) یا(خفیف المونه ) و (کثیرالمعونه)بودن رسول‌الله (ص) است،تحلیل همه جانبه این سیره درصورتی امکان پذیراست چند نکته دراین راستا توضیح داده شود

نکته اول؛ مقصود از ((خفیف المونه)) بودن رسول‌الله(ص) این است که همه انبیاء از جمله رسول‌الله (ص)((ساده زیست))و((کم خرج ترین ))افراد در جامعه بودند،چرا که امام علی (ع)درخطبه (۱۶۰) نهج‌البلاغه نمونه ای از آن را آوردند:

ا- ((موسی جزقرص نانی که گرسنگی را بر طرف سازد چیز دیگری نخواست: (والله ،ماساله الاخبزا یاکله) ودراثر نداشتن غذا :موسی سبزیجات زمین را می خورد تا آنجا که بر اثر لاغری ولی شدن گوشت بدنش سبزی گیاه ازدست یاپشت پرده شکمش نمایان بود:لانه یاکل بقله الارض ،ولقدکانت خضره البقل تری من شفیف صفاف بطنه،لهزاله وتشذب لحمه))

۲- و همچنین داود پیامبر: ((او با دست خود ازلیف خرما زنبیل می بافت،وبه همنشینانش می گفت:چه کسی ازشما مرا پرفروش آن کمک می کند؟وازبهای آن نان جو فر اهم می ساخت ومی خورد: فلقدکان یعمل سفایف الخوص بیده ،ویقول لجلسایه :ایکم یکفینی بیعها،ویاکل قرص الشعیر من ثمنها))

۳- و عیسی بن مریم نیز: ((سنگ را بالش خودساخته بود،جامه خشن برتن کرده بود،وغذای ناگوار می خورد،نان خورش او گرسنگی وچراغ شبش ماه بود:فلقد کان بتوسدالحجر، ویلبس الخشن ،وکان ادامه الجوع ،وسراجه باللیل القمر))

۴- رسول الله (ص): ((از دنیا جز اندکی نخورد،وگوشه چشمی بران نیفکند،ازهمه مردم لاغر تر، وازهمه گرسنه تربود دنیا براو عرضه شد اما از پذیرفتنش خودداری کرد۰۰۰۰۰۰سنگی را برروی سنگی ننهاد:قسم الدنیا قضما،ولم یعرها طرفا،اهضم اهل الدنیا کشحا، واخمصهم من الدنیا بطنا ،عر ضت علیه الدنیا فا بی آن یقبلها۰۰۰لم یضع حجرا علی حجر))

بنابراین مقصود از ((خفیف المونه))بودن یعنی به حد اقل معیشت راضی بودن وسرکیسه برای مال دنیا باز نکردن از ویژگی رسول‌الله (ص) بوده است.

نکته دوم؛ مقصود از((کثیرالمعونه)),بودن رسول‌ الله(ص)پرکار،پرتلاش،خستگی ناپذیر بودن آن حضرت است یعنی در درهدایت کردن و نجات دادن مردم بیش از وظیفه وتکلیفی که به عهده اش بوده تلاش می کرد که قرآن درایه(۱۲۸)سوره توبه تلاش رسول الله صل الله را این گونه توصیف میکند: ((لقد جا کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم)) یعنی:

اولا: (عزیز علیه ماعنتم: رنجها ی شما بر او سخت است))

ثانیا: (حریص علیکم: و بر هدایت شما اصرار دارد)) و این تلاش بیش از وظیفه تا جایی پیش می رود که خداوند متعال به رسول مهربانی می گوید،:( لعلک باخ علی علی نفسک الا یکونو ا مومنین:(شعرا، ایه۳):گویی می خواهی جان خودرا ازشدت اندوه ازدست دهی به خاطراینکه آنها ایمان نمی آورند))

نکته سوم: راز وسر اینکه انبیا به ویژه رسول‌الله(ص) این گونه بی اعتنا به ذخارف دنیا بودند وبه آسانی از آن عبور می کردند وبه حداقل معیشت راضی بودند چند علت دارد:

علت نخست این است :آنان به معایب وضرر دنیا واقف بودند که هرچه امکانات ورفا بیشتر شودمیل واشتها وعطش بیش می شودوهرچه این میل بیشتر شود میزان وابستگی انسان به دنیا زیادمی شود در نتیجه وقت ومجالی برای کسب معنویت باقی نمی ماند،ازهمین رو امام علی (ع)راز ساده زیستی رسول‌ الله(ص) درهمین می داند ومی فرماید ((ودلیل لک علی ذم الدنیاوعیبها وکثره مخازیها ومسا ویها، :تاراهنمای خو بی برای تودرشناخت بدی ها وعیب های دنیا ورسواییها وزشتی آن باشد : نهج‌البلاغه /خ/۱۶۰))

علت دوم این است :وقتی مبعوث شدند جذاب ترین شعار بعد ازدعوت ایمان بخدا (ان عبدو الله واجتنبو الطا غوت)عبارت از عدالت اقتصادی ((لیقوم الناس باالقسط ))بوده است ،پس ازیک طرف آنان سنک دفاع از محرومین را به سینه می زدند وار طرف دیگر اکثر کسانی که از آنان حمایت می کردند پابر هنگان ومحرومین بودند پیامبران برای اینکه این طبقه عظیم از آنان فاصله نگیرند مشکلات اقتصادی انان رامشکل خود بدانند ساده زیستی را درپیش می گرفتند تاتحمل سخت معیشتی برای پا پابرهنگان آسان یاشد

علت سوم این است :انبیا((عزت مدار)) و((بلند نظر))اند همین امر موجب شد که به حداقل امور معیشتی قانع باشند وساده زیست باشند،به این معنا کسانی به تجملات وزرق وبرق وزندگی اشرافی رو می آورند حرفی ازمعنا ندارند چون دنیایشان کوچک است به دنیا رو می اورند ولی انبیا که ظرفیت روحی وجودیشان پر ازمعنویت وبلند نظری است طبیعی بود آن روح بلندخودرا اسیر وزندانی مظاهر پست دنیا نمی کردند به حداقل مظاهر دنیا بسنده می کردند تااز پرداختن به مسایل فراتر از دنیا باز نمانند
ازهمین رو است تربیت شدگان مکتب نبوی همان سیره رسول خدا(ص) الگوی خود قرار داده وهمانند حضرت روح بلند خود را اسیر مظاهر دنیوی نکردند

حضرت علی (ع) و فرزندانش، پاسدران سیره نبوی بودند و در ساده‌زیستی از آن بز رگوار پیروی می‌کردند. آن حضرت می‌فرماید: به خدا سوگند، این جامه پشمین خود را آن قدر وصله کرده‌ام که از وصله‌کننده آن شرم دارم.(نهج البلاغه خ/160)
امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش روایت کرده که فرمود: علی (ع) در کوفه به مردم نان و گوشت می‌خوراند و خود طعامی جداگانه داشت. بعضی گفتند: کاش می‌دیدیم که خوراک امیرمؤمنان چیست؟ پس عده‌ای به طور سرزده به حضور امام رسیدند، غذای او چنین بود: تریدی (خرده‌ای) از نان خشکیده خیسیده به روغن که با خرمای فشرده آمیخته شده بود و آن خرما را از مدینه برای وی می‌آوردند. (الغارات،ج۱ص۱۰۷)

ابواسحاق سبیعی می‌گوید: یک روز جمعه بر دوش پدرم سوار بودم و امام علی (ع) خطبه می‌خواند. دیدم آن حضرت دست خود را تکان می‌دهد، گویا با آستین پیراهنش خود را باد می‌زند. به پدرم گفتم: آیا امیرمؤمنان گرمش است؟ گفت: او گرما و سرما را چیزی به حساب نمی اورد ، بلکه پیراهنش را شسته و چون پیراهنی جز آن نداشته، آن را مرطوب به تن کرده است و چنین می‌کند تا خشک شود. [همان۹۸].

کدام زمامداری را می توان مانند امام علی (ع) یافت که خوراک و پوشاکش چون ضعیف‌ترین مردم باشد و از این سیره نیکو تا لحظه وداع از این دنیا دست بر ندارد. حضرت زهرا(س)نیز شاگرد مدرسه پیامبر (ص) و الگوی ساده‌زیستی است. وقتی سلمان فارسی چادر کهنه ایشان را دید که با لیف خرما دوازده جای آن وصله شده بود، متعجب گردید و با گریه چنین گفت: دختران قیصر و کسری در سندس و حریرند و دختر محمد (ص) روپوشی کهنه بر تن دارد که دوازده جای آن وصله شده است. آن حضرت گفت: یا رسول الله (ص) ! سلمان از لباسم تعجب کرده است، قسم به آن‌که تو را به حق مبعوث فرمود، پنج سال است که من و علی جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها بر روی آن به شترمان علف می‌دهیم و چون شب فرا می‌رسد آن را فرش می‌کنیم و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است! [بحار،ج۸،ص۳۰۳]

سیره آخرین وصی پیامبر (ص) نیز ساده‌زیستی است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «فواللّه ما لباسه الاّ الغلیظ و لا طعامه الاّ الجشب؛ [الغیبه،ص۲۳۳] به خدا سوگند، لباس مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) جز پوشاکی درشت و خوراک او جز خوراکی سخت نخواهد بود

نکته چهارم؛ ساده زیستی وقانع بودن به حد اقل معیشتی اثار وپی امد های عملی دنبال دارد که برخی ازاین اثارعملی اورده می شود

1-آرامش روحی: همه اضطراب‌ها و نگرانی‌ها از دنیا و مظاهر آن است، که با ساده‌زیستی می‌توان آنها را برطرف کرد و به آسودگی دست یافت. امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «الرّغبةُ مفتاح النَصَب و مَطیّةُ التَعَب(نهج البلاغه کلمات قصار/۳۷۱) شیفتگی دنیا، کلید دشواری و مرکب گرفتاری است.»
امام صادق (ع) نیز می‌فرماید: شیفتگی در دنیا، مایه غم و‌ اندوه است و زهد در دنیا، آسایش جسم و جان را در پی دارد. [بجار ،ج۷۸،ص۲۴۰]

ممکن است تصور شود که ساده‌زیستی، ملتزم نوعی ریاضت و به زحمت‌ انداختن جسم است، در حالی‌که چنین نیست. راحتی و آسایش روحی در زندگی آسان و ساده به دست می‌آید. امام علی (ع) گنجی را بی‌نیاز کننده‌تر از قناعت و مالی را با برکت‌تر از بسنده کردن به روزیِ روزانه نمی‌داند. [همان۳۷۱]

زندگی پر هزینه و تجملی است که خاطر انسان را به خود مشغول می‌کند، زیرا لازمه این زندگی، درآمد بالاست که تحصل آن، سعی خستگی‌ناپذیر می‌خواهد و همین تلاش بی‌وقفه، استراحت و لذت بردن از زندگی را از انسان سلب می‌کند.
از طرفی، خواسته‌های انسان، محدود و تمام ناشدنی است. از این‌رو در هیچ مرحله‌ای از زندگی، رضایت کامل حاصل نمی‌شود. عدم رضایت از زندگی و قید و بندی که با تجمل و تشریفات پدید آمده، آسودگی را از انسان سلب می‌کند. از این جهت بعضی برای رهایی از تجملات به هیپی‌گری رو می‌آورند.

۲-موفقیت: یکی از آثار ساده‌زیستی، کام‌یابی و توفیق در زندگی است. این سخن نیاز به استدلال ندارد، تجربه نشان داده است که بیشتر مخترعان و مکتشفان و نخبگان جامعه که به بشر خدمت کرده‌اند، از قشر محروم یا متوسط بوده‌اند.
برای آشنایی بیشتر با چنین انسان‌هایی، یک نمونه را ذکر می‌کنیم:

مرحوم علامه شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر از علمای مشهور و بنام نجف است که کتاب گران سنگ «جواهر الکلام» وی، عظیم‌ترین کتاب فقهی و دایرة‌المعارف فقه شیعه و ثمره ۲۶ سال کار مداوم او به حساب می‌آید. امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) در باره ایشان می‌فرماید: «صاحب جواهر چنان کتابی نوشته است که اگر صد نفر بخواهند بنویسند شاید از عهده [اش] بر نیایند و این یک کاخ‌نشین نبوده است... یک منزل محقّر داشتند. از یک آدمی که علاقه به شکم، شهوات، مال و منال و جاه و امثال اینها دارد، این کارها بر نمی‌آید. طبع قضیه این است که نتواند.» [صحیفه نور،ج۱۷،ص۲۱۷]

3-سرمایه :ساده‌زیستی، یک نوع سرمایه گذاری است. با توجه به زندگی محدود و نیازهای گوناگون بشر باید انسان برای نیازهای ماندگار خود، سرمایه گذاری کند. در سیر الی‌الله که هدف نهایی، خلقت انسان است، بهترین زاد و توشه، سبک بالی است. چون هر چه آدمی خود را وابسته کند از طی طریق باز می‌ماند. امام علی (ع) می‌فرماید: «تَخَفَّفوا تلحقوا؛ [نهج البلاغه ،خطبه۲۱] سبک‌بار شوید تا زودتر برسید.»

همان طوری که کوه‌نورد برای رسیدن به قله کوه و صعودی آسان و موفق، از حمل بار اضافی پرهیز می‌کند و می‌داند هر‌چه بر بار خود بیفزاید، احتمال رسیدن او به قله کاهش می‌یابد، شخصی که خود را در این جهان پهناور چون مسافری می‌بیند که سفری طولانی در پیش دارد، سعی می‌کند زندگی درپبش دارد،باید امکانات وسرمای لازمرا فراهم کند وعاقلانه تر ان است که چیزی را برگزیند که کم وزن تر وپر ارج تر باشد واین کاری است که هر انسان عاقلدور اندیشی انجام می دهد.

***********

7- ((نفوذ ناپذیری رسول الله صلی الله علیه واله))
یکی از سیره نبوی که امروز جامعه و وحکمرانان آنان در نظام جمهوری اسلامی سخت نیازمند به آن هستند ومی بایست این سیره راالگو خود قرار دهند تاجامعه سالم شود ((قانون گرایی ونفوذ ناپذیری )) درجهت حفظ وحراست در حق الناس است تحلیل همه جانبه این سیره نبوی مبتنی بر بیان دو نکته است؛

۱- هر چند ((حق الله)) و((حق الناس)) هردو حق اند ومردم مکلف وموظف به رعایت هردو حق اند ولی اگرمکلف نسبت به ((حق الله)) همچون نماز، روزه، حج از سر تقصیر یاقصور کوتاهی کند ولی از کوتاهی عمل خود حقیقه توبه کند ممکن است مورد مغفرت حضرت حق قرار بگیرد ولی نسبت به حق الناس این چنین نیست مگر اینکه ازکسی که حقش توسط وی تضییع شده است کسب رضایت کند از همین رو امام علی (ع) فرمود:((جعل الله حقوق عباده مقدمه علی حقوقه فمن قام بحقوق عبادالله مقدمه علی حقوقه کان ذالک مودیا الی القیام بحقو ق الله :(غررالحکم آمدی ،ص ۴۸۰):خداوند بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده وکسی که حقوق بندگانش را رعایت کند ،حقوق الهی را نیزرعابت خواهد کرد)

۲- (حق‌الناس)که ازچنین منزلت ومرتبه ای بر خوردار است سه صورت دارد که رعایت هرکدام نسبت به دیگر ی سخت تر ودشوارتر است.

(صورت نخست حق الناس (عرض و ابروی ) افراد و اشخاص است که هیچ کس حق ندارد،با تهمت،افشاگری،شبیه سازی،غیبت به ابرو وحیثیت دیگران آسیب برساند ،چراکه آبروی هرکس اعتبار وحیثیت اوست واگر این اعتبار وحیثیت لطمه بخورد قابل باز گشت نخواهد بود واعتبار وابروی از دست رفته را نمی توان به صاحبش بر گر داند ازهمین رو خداوند کسانی که چنین جسارتی از خود نشان می دهند (لعن)دردنیا و(عذاب)در آخرت را برا یشان مقرر کرده است وفرمود : (ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المو منات لعنوا فی الدنیا والاخره ولهم عذاب عظیم:نور,آیه/۲۳):کسانی که زنان پاکدامن وبی خبر(ازهرگونه الودگی) ومؤمن رامتهم می سازند،در دنیا واخرت ذواز رحمت الهی بدورند وعذاب بزرگی برای انها است) و نیز رسول(ص) فرمود:(کل المسلم علی المسلم حرام دمه وعرضه وماله :حق مسلمان بر مسلمان دیگر انست که خون وابرو ومالش بروی حرام است :صحیح مسلم ،ج،ا ص۶۶)

و امام صادق (ع) فرمود: (فان من کسرمومنا فعلیه جبره :بحار : ج/۶ ص ۲۹)هر کسی که ابروی مومنی را بریزد باید ان را برگرداند)

صورت دوم ازحق الناس (حق مالی ) است،یعنی تجاوزبه حقوق مالی دیگران وکسب ثروت ازراه: ((ربا،کم فرو ، گران فروش، اهتکار، سرقت،ظلم ،اکراه) وهرراه دیگر که شرعا حرام است و نسبت به صاحب ان مال ضامن خواهد بود از همین رو نه تنها در قرآن کریم ازکسب چنین درآمدی نهی شده وامده است:(( یا ایهالذین امنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل :نسا/۲۹ )بلکه گناهی است خداوند آن را نمی بخشد چرا که امام علی علیه‌السلام فر مودند: (واما الظلم الذی لایترک فظلم العباد بعضهم بعضاً: نهج‌البلاغه/خ۱۷۶) :واماستمی که خدا ان رانمی بخشد ستمی است که بعضی از بندگان خدا به هم می کنند) و امام صادق (ع) فرمود:(اول قطره من دم الشهید کفاره لذنوبه الا الدین فان کفارته قضایه، من لا یحضر،ج۳/ ۱۸۳): اولین قطره خونی که ازشهید به زمین می ریزد کفاره گناها نش می شودمگر بدهکاری که دارکه باید پرداخت شود)

سیره نبوی نسبت به حق الناس به ویژه (آبرو) وهمچنین ( بیت المال) ان چنان سخت گیرانه بود که:

اولا؛ رسول الله (ص) نسبت به حراست وصیانت ازبیت المال نفوذ ناپذیر وبه هیچ وجه تحت تاثیر احساسات اطرافیان قرارنمی گرفت ، شاهد روشن وتکان دهنده ان شان نزول ایه(۲۸-۲۹) ممتحنه است که زنان پیامبر به دلیل پیروزی مسلمین درجنگ و وارد شدن غنایم برخزینه نظام اسلامی ازپیامبر (ص)می خواستنداز آن غنایم در اختیار آنان قرار بگیرد پیامبر نخست ۲۹روز ازانها فاصله گرفت وبه مشربه ام ابراهیم خارج ازمدینه رفت و هنگامی که بر گشت به آنان فرمود: اگر زندگی راحتی رامی طلبید طلاق بگیرید واگر می خواهید با من زندگی کنید همین زندگی ساده ای است که دارم ولی به دلیل رفا شما دست به بیت‌المال نخواهم برد:تفسیر نمونه/ج۱۷/ ۲۷۷))

ثانیا؛ اگر دستی به بیت‌المال برده می شد با صلابت وقاطعیت با آن بر خورد می کردو هیچ واسطه گری رانمی پذیرفت چراکه صیانت ا ز حق الناس به ویژه بیت المال برای آن حضرت غیر قابل عبور بود از همین روست که عایشه روایت میکند ؛((زنی ازقبیله بنی مخزوم جنس عاریه ای گرفت وبهای آن رانمی پرداخت ۰پیامبر دستور قطع کردن دست آن زن راادد، اقوام وی نزد اسامه بن زید رفتند که اوواسطه شودواوبارسول خدا(ص) درمیان گذاشت حضرت فرمود :ازاین سخن ها مگو !مبادا در باره حدی از حدود شفاعت کنی ۰۰۰به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند اگر دخترم فاطمه چنین کر ده بود دست اورا قطع می کردم وسپس دست آن زن را قطع کرد:صحیح مسلم:ج اا،ص ۱۸۶))

ثالثا؛ حراست وصیانت از (عرض ،ابرو، شخصیت )مسلمان از جدی ترین سیره های نبوی است که نیاز به نگارش رساله مسقلی دارد ولی همین بس که می فرمود: : اِنَّ حُرمَهًْ عِرض المُؤمِنِ كَحُرمَه دمِهِ و مالِهِ؛ حرمتِ حيثيت و آبروي مؤمن همانند حرمتِ جان و مال او است.(لئالي الاخبار، ج ۵،۴، ص ۶۳) و همچنین پيامبر گرامي اسلام(ص) می‌فرماید: مَن مَشي في عَيبِ اَخيهِ و كَشْفِ عَورَتِهِ كانَت اوّلُ خُطوَةٍ خَطاها وَضَعَها في‌جَهَنّم! وَ كَشَف اللهُ عَوَرَتَهُ عُلي رُؤوسِ الخَلائِقِ؛ هر كس براي عيب‌جويي و فاش كردن اسرار برادر ديني‌اش قدم بردارد اولين قدم او ورود به جهنم خواهد بود! و خداوند اسرار و عيوب او را نزد همة خلايق فاش و علني خواهد کرد. (همان)

در ادامه همین سیره رسول خدا(ص) است که ایمه علیهم السلام نیز به شدت از عرض وابروی اشخاص حراست می کردند از همین رو روایت شده است: (امام علی (ع) مقدار پنج وسق (حدود پنج بار) خرما برای مردی فرستاد. آن مرد شخصی آبرومند بود و از كسی تقاضای كمك نمی كرد، شخصی در آنجا بود به علی( ع)گفت: «آن مرد كه تقاضای كمك نكرد، چرا برای او خرما فرستادی؟ به علاوه یك وسق برای او كافی بود.» علی‌(ع) به او فرمود: «خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نكند، من می‌دهم، تو بخل می‌ورزی، اگر من آنچه را كه مورد حاجت او است، پس از سوال او به او بدهم، چیزی به او نداده‌ام، بلكه قیمت آبرویی را كه به من داده، به او داده‌‌ام. زیرا اگر صبر كنم تا او سوال كند، در حقیقت او را وادار كرده‌ام كه آبرویش را به من بدهد، آن رویی را كه در هنگام عبادت و پرستش خدای خود و خدای من، به خاك می‌سایید.:وسایل ج۲ص۱۱۸،.)

و نیز درباره امام حسین (ع)روایت شده است:

(مردی از مسلمانان مدینه به شخصی بدهكار شد و نتوانست قرض خود را ادا كند، از طرفی طلبكار اصرار داشت كه او قرضش را بپردازد، آن مرد برای چاره‌جویی به حضور امام حسین (ع) آمد. هنوز سخنی نگفته بود كه امام حسین(ع) دریافت او برای حاجتی آمده است. برای اینكه آبروی او حفظ شود، به او فرمود: «آبروی خود را از سوال و درخواست رویاروی و مستقیم نگهدار، نیاز خود را در نامه‌‌ای بنویس كه به خواست خدا آنچه تو را شاد كند، به تو خواهم داد.)
او در نامه‌ای نوشت: (ای ابا عبدالله! فلان كس پانصد دینار از من طلب دارد و اصرار دارد كه طلبش را بگیرد، لطفا با او صحبت كن تا وقتی كه پولدار شوم، به من مهلت دهد.»

امام حسین (ع) پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و كیسه‌ای محتوی هزار دینار آورد و به او داد و فرمود: «با پانصد دینار این پول، بدهكاری خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، به زندگی خود سرو سامان بده و جز به نزد سه نفر به هیچ كس حاجت خود را مگو: «1- مومن و دین دار؛ كه دین نگهبان او است 2- جوانمرد؛ كه به خاطر جوانمردی حیا می‌كند. 3- صاحب اصالت خانوادگی؛ كه می‌داند تو به خاطر نیازت، دوست نداری آبروی خود را از دست بدهی، او شخصیت تو را حفظ می‌كند و حاجتت را روا می‌سازد. تحف العقول،ص۲۵۱)

صورت سوم از حق الناس (حق جانی وبدنی ) است ۰یعنی آسیب رساندن به جان وبدن دیگران ازقبیل ضرب،جرح یا مسموم کردن،ویا ترساندن وهر آنچه که موجب اذیت و ازار عصبی و روانی دیگران شود که درفقه اسلامی برای آن مجازاتی چون قصاص و دیه لحاظ شده است وار نظر اخروی همین بس که امام علی(ع) فرمودند که حق تعالی فرمود:(به عزت وجلالم سوگند،ازستم هیچ ستمگری نخواهم گذشت گرچه به اندازه دست بر دست زدنی یا فشار دادن دستی ازروی ستم باشد: المحاسن :ج٬۱ص)

البته بین (حق مالی ) ازبیت المال و(حق ما لی فردی) ازنظر حق الناس بودن هیچ تفا وتی وجود ندارد ولی پیچیدگی دربیت المال این است که صاحبان حق همه مردم اند نه شخص یا گروه ؛به همین دلیل اگر کسی در بیت المال تصرف کند بدهکار ه همه مردم است،در این صورت امکان رضایتااز همه مردم با چه پیچیدگی روبرو می شود از همین رورسول خدا (ص) فر مود:(پنچ گروه مورد لعن هر پیامبر مستجاب الدعوه اند:کسی که بر کتاب خدا بیفزاید ،انکه سنت مرا ترک کند،کسی که قدرالهی را تکذیب کند،انکه حلال شمرد از عترت من چیزی که خدارا حرام کرده است وکسی که اموال عمومی را به خود اختصاص می دهد وان رابر ای خویش حلال شمرد. کافی،ج۵،ص 74)

***********

8- ((زهد رسول الله صلی الله علیه وآله)) 
یکی از سیره های نبوی ((زهد)) است، برای اینکه تصور صحیح وبرداشت منطبق باواقع نه سلیقه ای از(( زرسول الله صلی الله علیه وآله)) داشته باشیم بیان چند نکته لازم است

نکته اول: ازنظر ارباب لغت زهد ورزی نسبت به هر چیز به مفهوم( اعراض از شی و به مقدار‌ اندکی از آن رضایت دادن است :مفردات راغب) ولی در فرهنگ عالمان اخلاق«زهد» عبارت است از اعراض قلبی و عملی از دنیا، مگر به مقداری که آدمی بدان نیاز ضروری دارد، .به عبارت دیگر زهد یعنی روی گردانیدن از دنیا برای آخرت و از غیر خداوند دل بریدن.از این تعریف برمی‌آید که اولاً، زهد نسبت به کسی صادق است که امکان تحصیل دنیا و برخورداری از آن را داشته باشد. ثانیاً، روی برتافتن او از دنیا به دلیل پستی و حقارت دنیا نسبت به آخرت باشد. هرگاه ترک دنیا به دلیل عدم امکان تحصیل آن و یا به هدفی غیر از رضایت خداوند و تحصیل آخرت باشد ـ‌مانند جلب رضایت و محبت مردم و یا به علت فرار از سختی و مشقت تحصیل آن‌ـ به آن «زهد» گفته نمی‌شود. مقابل آن «رغبت» قرار دارد که به معناى میل به هرچیز است.

نکته دوم: باتامل در خطبه۳۲ونامه ۲۷نهج البلا غه می توان گفت مردم دربرخورد به دنیا واستفاده ازامکانات دران چهار دسته اند.

دسته اول: کسانی اندکه استعداد تولید ثروت دارند تمام همت آنان کسب دنیا است حلال وحرام برایشان تفاوتی ندارد(ومنهم المصلت لسیفه،والمعلن بشره، والمجلب بخیله،ورجله قد اشرط نفسه :گروه دیگرانانند که ازنیامدرآورده،شرخودرا آشکار نموده ،مردان سواره و پیاده اش را گردآورده وآماده پیکارساخته وبرا رسیدن به اندکی ازمال دنیا که غارت نماید ... . دین خودراتباه ساخته. خ/ ۳۲ )

دسته دوم :کسانی اندعرضه تولید ثروت ندارند برای اینکه بی عرضگی خودراتوجیهکنند لباس زهدبه تن می پوشند :(منهم من العاده عن طلب الملک ضووله نفسه،وانقطاع سببه ۰۰۰فتحلی باسم القناعه وتزین بلباسقادری:
گروه دیگر کسانی هستند که ضعف نفس ونداشتن امکانات آنان را از تصاحب قدرت برجای نشانده ،شرایط اورا براین حال قرار داده، اما او خودرا به زیور قناعت آراسته ،وجامه زهد و پارسایی برتن نموده درحالی که هیچ شب وروزی بازهد نگذرانده ۰خ/۳۲ )

دسته سوم: کسانی ان لباس زهدپوشندتادرپوشش زهد افراد استحمار کرده تابدون زحمت آنان رااستثمار کنند،به عبارت دیگر اینان طالب قدرت و ثروت اندوزی ولی راه رسیدن را لباس زهد می دانند (ومنهم من یطلب الدنیا بعمل الالاخره ،ولایطلب الاخره بعمل الدنیا : گروه دیگر به جای اینکه باعمل دنیا آخرت راطلب نمایند باآخرت (مانند نمازوروزه)دنیارا می جویند، تواضع نشان میدهد،کوتاه قدم بر می‌دارد ،دامن خودراجمع میکند،با ظاهری آراسته خودرا امین جامیزند وپرده پوشی خداراوسیله ارتکاب گناه قرار میدهد)

دسته چهارم: کسانی اند،قدرت تولیدثروت واز امکانات مالی برخوردارند ولی بردنیا سوارند و ذخارف دنیا آنان را گول نمی زندبلکه ازدنیا فانی آخرت باقی می سازند ،زهدرسول اعظم ازاین جنس است۰ بااین که تمام بیت المال در اختیار رش بودآن چنان زاهدانه زندگی می کردکه:

۱- امام باقر(ع) درتوصیف پیامبربه محمدبن مسلم می فرماید: «یامحمدلعک تری انه شبع من الخبز، ثلاثه ایام متوالیه ا،ان بعثه الله الی ان قبضمحمدشایدپیش فکر می‌کنی که پیامبردرتمام زمان بعثت تازمان رحلت سه روزپشت سرهم ازنان گندم سیر نشد؟:الکافی ،ح۸،ص۱۳۰)
۲- عمر می‌ گوید: روزی به اتاق پیامبر (ص) رفتم، دیدم او بر بوریا خفته بود و بوریا بر پهلوی او رد‌ انداخته بود و‌ اندوخته خوراک پیامبر (ص) هم چیزی جز دو مشت جو و یک مشت تره نبود؛ گریه‌ام گرفت. پیامبر (ص) فرمود: ‌ای پسر خطاب چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: چرا گریه نکنم تو برگزیده خدایی و این‌ اندوخته غذایی توست در حالی که خسرو و قیصر غرق در میوه و نعمت‌های فراوانند، فرمود: ‌ای عمر خشنود نیستی که دنیا از آن ایشان و شآخرت از آن ما باشد؟ من هم پذیرفتم. طبقات الکبری ،ج۱ص۴۰۶)

۳- از انس بن مالک نقل است، فاطمه (س) قطعه نانی برای رسول‌خدا آورد، پیامبر (ص) فرمود: ‌ای فاطمه این چیست؟ گفت: قرص نانی پخته‌ام، دلم آرام نگرفت تا این قطعه را برای شما آوردم. فرمود: دخترم این اولین غذایی است که از سه روز پیش تاکنون به دهان پدرت رسیده است. باز از انس بن مالک است، هرگز در غذای روز یا شب پیامبر (ص) نان و گوشت با هم در سفره نبود؛ مگر در مهمانی‌ها. طبقات الکبرای ج۱،ص۴۰۴))۴- باز از عایشه نقل است که می‌گفت: معمولا عبایی را دو لایه پهن می‌کردم؛ شبی پیامبر (ص) آمد و من آن عبا را چهار لایه کرده بودم، چون پیامبر (ص) دراز کشید، فرمود: ‌ای عایشه امشب رختخواب من چه تغییری کرده است که چون هر شب نیست، گفتم: آن را چهار لایه کردم فرمود: به حال اول برگردان. طبقات ا لکبری ج۱،ص۱۰۵))

4-در روایت دیگری از عبدالله بن مسعود است که می‌گفت، پیامبر (ص) بر رو برروی حصیر خوابید که روی پوست ایشان اثر و نشانه‌ انداخته بود؛ چون بیدار شد، من شروع به دست کشیدن به محل نشان حصیر کردم و گفتم چه می‌شود؛ اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تاثیر آن محفوظ بمانی؟؟پیامبر (ص) فرمود: مرا با دنیا چه کار، مثل من و دنیا چون سواری است که زیر درختی سایه می‌گیرد و سپس به سرعت حرکت می‌کند و درخت را رها می‌کند:طبقات الکبری،ج۱،ص۳۶۳))

5- واقدی از عبدالله بن زید هذلی نقل کرده که می‌گفته است: من خانه‌های همسران رسول‌خدا را در آن موقع که به فرمان عمر بن عبدالعزیز ویران کردند، دیدم دیوار حیاط‌ها از خشت خام بود و هر حیاط دارای حجره‌هایی از چوب و شاخ خرما بود که میان آن‌ها را گل‌ اندود کرده بودند، حتی در یک مورد که ام‌ سلمه در نبود، پیامبر (ص) حجره خود را با خشت خام بنا کرد؛ چون رسول‌خدا برگشتند و متوجه شدند فرمودند: این چیست؟ ام‌ سلمه گفت: ‌ای رسول‌خدا خواستم از دید مردم محفوظ باشم، فرمودند، ‌ای ام‌ سلمه بدترین چیزی که اموال مسلمانان در آن راه خرج شود، ساختمان است.:طبقات الکبر،ج۱،ص۴۹۹))
در زمان ولید بن عبدالملک و به دستور وی حجره‌های همسران رسول‌خدا ضمیمه مسجد شد، سعید بن مسیب گفت: به خدا سوگند دوست می‌داشتم که آن حجره‌ها را به همان حال نگه می‌داشتند، تا آنکه مردم مدینه و هر کس به آنجا می‌آید، ببیند رسول‌خدا در زندگی خود به چه مقدار کفایت می‌کرد و موجب شود که مردم از مال‌اندوزی و فخرفروشی دست بردارند و به زهد رو آورند. :طبقات الکبری،ج۱ص۴۹۹)) سرعت حرکت می‌کند و درخت را رها می‌کند:طبقات الکبرا،ج۱،ص۳۶۳))

6- ميرمؤمنان علی (ع) در(خطبه،۱۶۰،نهج البلاغه)به تشريح زهد می پردازد و توضيح می دهد كه: «پيامبر از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند و به دنيا با گوشه چشمش نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر و شكمش از همه خالی تر بود. دنيا را به آن حضرت عرضه كردند، اما نپذيرفت و هر چه را كه احساس می كرد خدا دشمن می دارد، آن را دشمن می دانست. » امام در ادامه گفتار خويش به ساده زيستی و بی تكلف بودن پيامبر اكرم (ص) پرداخته، می فرمايد: «ولقد كان صلی الله عليه و آله ياكل علی الارض ويجلس جلسة العبد ويخصف بيده نعله ويرقع بيده ثوبه ويركب الحمار العاری ويردف خلفه ويكون الستر علی باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: يا فلانة لاحدی ازواجه غيبيه عنی فانی اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا وزخارفها; (رسول گرامی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره بر روی زمين غذا می خورد و همانند بندگان می نشست و با دست خود كفشش را وصله می زد و لباس خود را می دوخت و بر الاغ برهنه و بی تجهيزات سوار می شد و شخص ديگری را نيز به همراه خود سوار می كرد(روزی متوجه شد كه) پرده ای بر در خانه اش آويخته شده خود سوار می كرد. (روزی متوجه شد كه) پرده ای بر در خانه اش آويخته شده كه نقش و نگار و تصوير داشت، به يكی از همسرانش فرمود: اين پرده را از برابر چشمانم دور كن كه هر گاه نگاهم به آن می افتد، به ياد دنيا و زينتها می افتد:فتح الباری، ج۵،ص۲۲۸))

نکته سوم: فلسفه عملی زندگی زاهدانه وبی رغبتی اولیا الهی نسبت به ذخارف دنیا برپایه تحلیل استاد شهید مطهری(ره)درپنج چیز است

۱-ایثار: اسلام برای چندین هدف قبول می كند كه انسان در دنیا زاهد باشد، یعنی از لذتهای حلال چشم بپوشد. انسان در شرایطی قرار می گیرد كه در آن، انسانهای دیگر مثل او یا بیشتر از او احتیاج دارند. در اینجا انسان چه می كند؟ ایثار می كند، جود و بخشش می كند، لذتی را كه برای خودش حلال و جایز است به دیگری می دهد، نمی خورد تا به دیگران بخوراند. نه اینكه نمی خورد و دور می ریزد تا در آخرت به او بدهند بخورد! اگر چنین كند آنجا به او می گویند كار احمقانه ای كرده ای كه دور ریختی به خیال اینكه اینجا بدهیم به تو بخوری. نمی پوشد برای اینكه بپوشاند. آسایش نمی كند برای اینكه بتواند دیگران را در آسایش وارد كند. لذت نمی برد برای اینكه به دیگران لذت برساند. این ایثار است، یكی از عالیترین و باشكوه ترین شئون و خصائص انسانی است، یكی از انسانی ترین كارهای بشر است، زهد است ولی زهد انسانی، زهد صحیح، زهد عالی. این آن زهدی است كه علیّ بن ابی طالب دارد.
نمی خورد ولی دور نمی ریزد. زحمت می كشد، به دست می آورد، ولی نمی خورد برای اینكه بخوراند، نمی پوشد برای اینكه دیگران را بپوشاند. وَ یُطْعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكورا (دهر، ایه ۸-۹)

آیا اسلام این جور زهد و اعراض از لذت دنیا را می پذیرد؟ این گونه اعراض را كه هدف انسانی و معقول دارد می پذیرد؟ البته می پذیرد.اصلاً كدام عقل و دل است كه این گونه زهد را بفهمد و نپذیرد؟اگردینی چنین زهدی را توصیه نکندآن دین نیست. اگر یك مكتب اخلاقی چنین زهدی را توصیه نكند، آن مكتب از مفاهیم عالی انسانی باخبر نیست، از انسانیت چیزی نمی فهمد.
این یكی از هدفها و فلسفه های زهد است، زهدی كه عقل و وجدان آن را می پذیرد. اسلام به این گونه زهد توصیه كرده است. قرآن درباره ی عده ای از اصحاب پیغمبر، انصار و مؤمنینی كه در مدینه بودند می فرماید: وَ یُؤْثِرونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ (حشر،ایه ۹) ولو اینكه خودشان در سختی و مشقت بسر می برند ولی برادران مسلمان خودشان را بر خودشان مقدّم می دارند، آنها را بر خودشان ترجیح می دهند.

زین العابدین علیه السلام روزه می گرفت و دستور می داد غذایی برای خودش آماده می كردند و معمولاً دستور می داد غذایی از گوشت باشد مانند آبگوشتهایی كه ما می پزیم. وقت افطار كه می شد خودش می آمد سر دیگ غذا، دستور می داد ببرند برای فقرا و ضعفا و بیچارگان. در آخر كار یك كاسه به اندازه ی خوراك یك نفر برای شخص خودش نگاه می داشت. البته از نظر اسلام عائله را قبل از خود و بیگانگان باید غذا داد. و چه بسیار اتفاق می افتاد كه آن آخر كار كه برای خودش یك كاسه باقی مانده بود فقیری می رسید و آن را هم به فقیر می داد. این را می گویند زهد و یك عمل شكوهمند و انسانی.
این یك فلسفه ی زهد است. اسلام این نوع زهد را كه نه معنی آن تحمل محرومیت بی منطق است كه دور بریزیم تا در آخرت لذت بدهند- كه لذت هم نخواهند داد- یا قلمرو دنیا را از قلمرو آخرت جدا كنیم، تأیید می كند.

2-همدردی: در زهد اسلامی، زاهد زهد می ورزد كه ایثار كرده باشد، زهد می ورزد كه همدردی كرده باشد. همدردی یكی دیگر از اهداف زهد اسلامی است. یك انسان در مقامی كه برایش مقدور است باید ایثار كند، ولی گاهی كار به جایی می رسد كه از ایثار هم كاری ساخته نیست. در شرایطی زندگی می كند كه مردم بینوا آنقدر زیاد و فراوانند كه او نمی تواند با دادن لباسی كه می پوشد، آنها را بپوشاند، یا با دادن غذای خود، آنها را سیر كند و یا با بخشیدن پولی كه در جیب خودش دارد آنها را متمكّن كند. از اینها گذشته است. جامعه ای است فقیر و مفلوك و بیچاره كه در گوشه های مملكت، مردم نان جو هم گیرشان نمی آید. یك وقتی می گفتند در سیستان بچه ها را روزها مثل حیوان در صحرا رها می كنند تا علف بخورند. از یك نفر كه در چنین جامعه ای است چه كاری ساخته است؟ تنها یك كار ساخته است: همدردی كردن. فقط می تواند بگوید حالا كه برادرانم ندارند بخورند، من چرا بخورم؟ حالا كه برادرانم ندارند بپوشند، من چرا لباس فاخر بپوشم؟ به عبارت دیگر حالا كه قادر نیست كمك مادی كند و دیگران را از فقر و مسكنت برهاند، با همدردی كردن كمك روحی به آنها می رساند. همین مقدار كه می توانم، به آنها كمك روحی می كنم نه كمك جسمی.ایثار كمك مادی است باز در كلمات علی(ع) كه اول زاهد جهان است این فلسفه را می بینیم كه علی(ع)زاهدِ باهدف است. او مخصوصاً وظیفه ی پیشوایان امّت می داند كه با دیگران حداقل همدردی كنند؛ یعنی اگر نمی توانند به آنها كمك مادی كنند، كمك روحی بكنند. چون چشم ضعیفان به پیشوایان امّت است.علی(ع) می گفت من نمی خورم تا همین مقدار بتوانم به روح ضعفای امّت خودم كمك كنم و بگویم اگر شما ندارید بخورید من هم كه دارم، می خورم تا مثل شما باشم.

3-آزادی و آزادگی: فلسفه ی سوم زهد، آزادی و آزادگی است. قرآن هرگز لذت حلال را بر بپشر حرام نكرده است. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اَللّهِ اَلَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ اَلطَّیِّباتِ مِنَ اَلرِّزْقِ :اعراف ،ایه،۳۲). قرآن هرگز نمی گوید از لذتی هم كه از راه مشروع به دست می آید استفاده نكن كه به آخرت برسی. ولی در عین حال مطلب دیگری هست و آن اینكه: بشرهایی كه آرزو دارند آزاد زندگی كنند و به آزادی علاقه مندند، همیشه كوشش می كنند زنجیرها را تا حدودی كه ممكن است از دست و پای خودشان برگیرند.

4-هماهنگی با اقتضای زمان: آن زهدی است كه به اقتضای زمان است. زمانها فرق می كنند؛ در یك زمان برای انسان وظیفه است كه زاهدانه زندگی كند و در یك زمان دیگر نه. مثال: ما اگر در زندگی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مطالعه كنیم می بینیم زندگی آنها با زندگی ائمه ی بعد مثلاً امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام اندكی تفاوت دارد؛ یعنی زندگی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام ساده تر و زاهدانه تر است از زندگی مثلاً امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و امام موسی بن جعفر علیه السلام و امام رضا علیه السلام و حتی از زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام.این تفاوت از كجاست؟ با بیاناتی كه قبلاً ایراد كردم جواب مطلب واضح است، ولی امام صادق علیه السلام صریحاً جواب داده اند.

یكی از متصوّفه ی زمان امام صادق علیه السلام- یعنی نیمه ی اول قرن دوم- آمد خدمت ایشان و دید امام یك جامه ی زیبا و ظریف به تن كرده اند. گفت: یا ابنَ رسولِ اللّه! شما چرا باید چنین لباس عالی و فاخری بپوشید؟ ! فرمود: بیا بنشین گوش كن تا جوابت را بدهم. یك وقت هست كه واقعاً اشتباه كرده ای و یك وقت هست می فهمی ولی می خواهی عوامفریبی كنی. اگر نمی خواهی عوامفریبی كنی بیا تا با تو صحبت كنم. حضرت با او صحبتهایی كردند و او نتوانست جواب دهد. رفت و بعد با رفقایش دسته جمعی آمدند. (داستان خیلی مفصل است. می خواهم یكی از نكاتی را كه در این داستان هست عرض كنم. ) امام به این جمع كه آمده بودند و معترض بودند كه چرا شما لباس فاخر پوشیده اید فرمودند: ممكن است شما این جور فكر كنید كه اگر لباس فاخر پوشیدن خوب است چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نمی پوشیدند و اگر بد است چرا تو می پوشی؟ آنها گفتند بلی ما همین را می گوییم. حضرت فرمودند: شما شرایط زمان را درك نمی كنید. از نظر اسلام لباس فاخر پوشیدن گناه نیست. از نظر اسلام خدا نعمتهای دنیا را برای استفاده ی بشر خلق كرده است. خدا این نعمتها را خلق نكرده است كه ما آنها را دور بریزیم؛ خلق كرده كه ما از این نعمتها استفاده كنیم. ولی گاهی شرایط ایجاب می كند كه ما به خاطر فلسفه ی خاصی از نعمتهای دنیا صرف نظر كنیم. یكی از آن فلسفه ها این است كه در یك زمان ممكن است شرایط زندگی عموم مردم سخت و مشكل باشد، به اصطلاح در جامعه ای باشیم كه وضع اقتصادی آن خوب نیست. اگر ما در چنین جامعه ای قرار بگیریم، چنانچه امكانات شخصی ما هم اجازه بدهد كه از یك زندگی عالی بهره مند شویم نباید بهره مند شویم برای اینكه اگر بهره مند شویم با برادران خود و انسانهای دیگر همدردی و همدلی نكرده ایم. ولی یك وقت در شرایطی زندگی می كنیم كه وضع عموم مردم خوب است. در چنین وقتی دلیل ندارد که ازلباس فاخر استفاده نکنیم:سیری در نهج البلاغه، ص))

***********

9-((خود کفایی اقتصادی در سیره نبوی)) 

پس ازتاسیس واستقرار نظام نبوی ودولت اسلامی در مدینه، مبارزه بافقر اقتصادی وحمایت از پا بر هنگان ونیزتولید ثروت و ایجاد اشتغال سیره و برنامه اقتصادی رسول الله (ص) بوده است وتمام تلاش ان حضرت بران بوده است که باتولید ثروت وایجاد اشتغا ل از جامعه رفع محرومیت کرده و امت اسلامی را به خود کفایی اقتصادی برساند،.برای این که باسیره اقتصادی نطام نبوی شناخت لازم پیداکنیم به تحلیل سبک برنامه و سیره اقتصادی نبوی می پردازیم؛

نخستین برنامه وسیره عملی اقتصادی رسول الله (ص) دررفع محرومیت اقتصاد ی وفقر زدایی(ترغیب به کار) ومذمت از (عافیت طلبی وتکدی گری)بوده است. یعنی ازیک طرف سبک وروش پیامبر(ص) نسبت به کسانی که زمینه تلاش واستعداد کار را داشتند بران بوده است که انان را تشویق وترغیب به کار می کرد وکسب روزی حلال با کد یمین وعرق جبین را به منزله جهاد در راه خدا می دانست ومی فرمود :(الکاد علی عیاله کاالمجاهد فی سبیل الله:الحیاه ،ج۵،ص۲۵۹) واگر می دیدید کسی با تلاش وکارکردن به دنبال زندگی شرافتمندانه است دست چنین تلاش گر اقتصادی را می بوسید وبه او حرمت وارج می نهاد ازهمین رو انس بن مالک می گوید:(هنگامی که پیامبر(ص) ازجنک تبوک بر می گشت ،سعد انصاری -یکی از کارگران مدینه-به استقبالش امد حضرت به او دست داد، دید دست سعد انصاری زبر وخشن است ،پرسید چرا دست تو این چنین است؟ایا ناراحتی خاصی به دستانت رسیده است؟ مرد انصار پاسخ داد:یارسول الله (ص!زبری دستان من ،براثر کار بابیل وطناب است که به وسیله ی انها زحمت می کشم ومخارج خووخانواده ام را تامین می نمایم(فقبل یده رسول الله(ص) وقال :هذه ید لاتمسهاالنار)پیامبر دست اورا بوسید وفرمود: این دستی است که اتش جهنم ان رالمس نخواهد کرد(الکامل ،ج۲،ص۲۶۹)

و از طرف دیگر کسانی که استعداد وتوان کار داشتند ولی عافیت طلب بودند وتن به کار نمی دادند وراه تکدی گری را درپیش می گرفتند مذمت وسرزنش می کرد ومی فرمو د :( ملعون ملعون من القی کله علی الناس،ملعون ملعون من ضیع من یعول)از رحمت خدا درواست از رحمت خدا دور است کسی که بار زندگی خود را به گردن مردم بیندازد ملعون است ملعون است ملعون است کسی که اعضای خانواده اش را تباه کند(الکاف) ازهمین رووقتی هم با جوانی رو به رو می شد که قدرت کارکردن را داشت ولی سست عنصر وعافیت طلب بود وتن بکار نمی داد می فرمود:(سقط من عینی مستدرک،ج۱۳،ص۱۱:ازچشمم افتاد) ولی درمقابل وقتی جوانی رامی دیدید که با کار وتلاش به دنبال روزی حلال وحمایت ازخانواد نیازمند است اورا مجاهد فی سبیل الله می دانست ازهمین رو در روایت امده است:(کان صلی الله علیه واله جا لسا مع اصحابه ذات یوم فنطر الی شاب ذی جلد وقوه پقد بکر یسعی فقالو ویح هذا لوکان شباه وجلده فی سبیل الله فقال الله علیه :ولا تقولوا هذا فانه ان کان یسعی علی نفسه لیکفها عن المسله ویغنیها عن الناس فهو فی سبیل الله وان کان یسعی ابوین ضعیفین او فی ذریه ضعفا لیغنیهم ویکفهم فهو فی سبیل الله فعالیت اقتصادی ازجمله ساخت واحد مسکونی،بازار واحیای اراضی موات رونق پیداکند وتعداد زیادی ازمردم مدینه به کار مشغول شوند:سیره شناختی پیامبر،ج۲ص۱۴۴ )

دومین برنامه وسیره اقتصادی نبوی مبارزه با(مفاسد اقتصادی) بوده است .یعنی رسول خدا(ص) هم زما ن با ترغیب به کار وتلاش وتولید اقتصادی وایجاد اشتغال باهرگونه مفاسد اقتصادی مقابله می کرد واجازه سو استفاده به مفسدین اقتصادی نمی داد ازهمین رو پیامبر اسلام (ص)کسب درآمد از راه‌های مشروع را پسندیده دانسته و همواره مردم را از گرفتار شدن در مفاسد اقتصادی، هشدار می‌داد، چراکه:

اولا: وی غشّ که (اصطلاحی فقهی است و در مورد مخلوط نمودن جنس نامرغوب و مرغوب در معاملات، استفاده می‌شود.) در معامله را ناصحیح دانسته، از فروش شیر مخلوط با آب برحذر می داشت:ومی فرمود: «مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی شِرَاءٍ اَوْ بَیْعٍ فَلَیْسَ مِنَّا:(من لا یحضره الفقیه ،ج۴،ص۳۸۴): هر کس در خرید و فروش غشّ کند))

ثانیا:ایشان احتکار را نیز منع کرده [بحار،ج،۷۳،ص۳۲۴] و محتکر را ملعون دانست [همان ج۵۹،ص۲۲۹] و فرمود: «هر کس کالایی را چهل روز احتکار کند، تا به قیمت بالاتری بفروشد، اگر تمام پولی را که از این راه کسب کرده صدقه دهد، کفاره‌ گناهش نخواهد شد». [مجموعه ورام،ج۲،ص۸۲]

ثالثا:پیامبر (ص) همچنین مردم را از ربا خواری اکیدا منع کرده [خصال،ج،ص۴۸] و ضمن این که گناه آن را بسیار بزرگ دانست، [روضه الواعظین،ص۴۶۵] فرمود: «شَرُّ الْکَسْبِ کَسْبُ الرِّبَا». [الکافی،ج۸,،ص۸۲] بدترین کسب ها،ربا است.

***********

10-((نظارت وحسابرسی در سیره نبوی))

یکی از سیره های مدیریتی نبوی که در در دوره ده ساله حکومت اسلامی در مدینه جنبه اجرایی پیدا کرد ومی تواند الگویی برای حکومت ها باشد((نظارت))و((حسابرسی) از کار گزا ران نظام حکومتی است، تحلیل جامع این سیره نبوی درصورتی امکان پذیراست که چند نکته به درستی توضیح داده شود؛

نکته اول؛ این است نظارت و حسابرسی که بتواند نظام حکومتی ویا اداری را به درستی مدیریت کند و مانع از هرگونه اختلاس، رشوه و تبعیض شود چهار مرحله دارد:

مرحله اول؛ ازن ظارت که هزینه را پایین آورده و بازدهی مدیریت رابالامی برد((نظارت گزینشی))یا((نظارت پیشگیرانه))است۰ یعنی پیش از انکه شخص به مدیریت سازمانی منصوب شودبایست شایستگی وی از نظر تعهد و تخصص همچنین توانایی نسبت به مدیریت آن سازمان احراز شودچرا که پیشگیری از خطا و اشتباه، بهتر از درمان واصلاح خواهدبود،ازهمین روخداوند متعال پیش ازانکه حضرت ابراهیم را به امامت نصب کند درچهار مرحله:((آتش نمرود، قر بانی کردن اسماعیل،بردن زن وبچه به بیابان حجاز و تحمل در برابر بد اخلاقی همسر امتحان نمود، پس ازاین بود که فرمود : ((انی جاعلک للناس اماما: من توراپیشوای مردم قراردادم:بقره/۱۲۴ ))به دلیل اینکه ((نظارت گزینشی)) اصل وپایه درسیستم حکومتی سالم است وقتی ابو برده وپسر عموهایش بر پیامبر وارد شدند ویکی از آنها گفت:((ای رسول خدا ما را بر پستی از آنچه خداتورا بر آن ولایت وحکومت داد زمامداری ده؟پیامبر فرمود:((انا والله لانولی علی هذالعمل احدا ساله ولااحدا حر ص علیه:به خدا سوگند ماهرگز کسی را که درخواست زمامداری کند و یا بر کسب آن حریص باشدحکومت آن نخواهیم داد: صحیح مسلم/ج/۲ /ص۲۰۷)) ازهمین روست امام علی (ع )در فرمان خود به مالک نوشت ::((ثم انظر فی امورعمالک فاستعملهم اختبار ا :سپس درامو ر کارمندانتان بیندیش وپس از آزمایش به کارشان بگمار : نهج البلاغه ،نامه،۵۳))

مرحله دوم؛ پس از گزینش دقیق واحراز لیاقت وکاردانی ،((خود کنترلی)) است یعنی هرمدیری ومسولی بداند پست ومقام اجرایی ازجمله اموری اندکه می توانند هرشخص سالمی رابه فساد وتباهی بکشانند ‌پس بهتر از هرکسی خودشخص است که می تواند عملکردش را حسابرسی ونظارت کند ،نقطه ضعف کارش را بشناسد ودرمقام رفع آن بر آید ،از همین روست که امام کاظم علیه السلام فرمود:((لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم :ازمانیست کسی که هرروز به حساب. خود نپردازد: بحار /ج۷/ ۷۲))

مرحله سوم؛ ازنظارت وحسابرسی ((دولت کنترلی)) است،یعنی مامورین ویژه((مخفی و پنهان)) از چشم مدیر مربوطه که دایماعملکرد وی را تحت نظر داشته و مراقبت کامل نمایند تامانع ازتخلفات احتمالی وی شوند از همین رو امام علی (ع) درنامه به مالک اشتر می نویسد:
((ثم تفقد اعمالهم وابعث العیون من اهل الصدق والوفا علیهم فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوه لهم علی استعمال الا مانه والرفق بالرعیه : پس رفتار کار گزاران رابرسی کن وجاسو سانی راستگو وفا پیشه بر. انان بگمار که مر اقبت وبازسی پنهانی از کار آنان سبب امانت داری ومهربانی بارعیت خواهد بود: نهج البلاغه، نامه ۴۰)

مرحله چهارم؛ از نظارت بر عملکرد مدیریت اجرایی((کنترل مردمی)) است ۰به این معنا چون مردم بدنه اصلی حاکمیت وصاحبان حق اند بی هزینه ترین ومطمین ترین راه برای نظارت و ان کان یسعی تفاخرا وتکاثرا فهو فی سبیل الشیطان: روزی رسول اکرم با اصحاب خود نشسته خوبود، جوان توانا ونیرومندی را دید که اول صبح به کار وکوشش مشغول شده است کسانی که در محضر ان حضرت بودندگفتند این جوان شایسته ی مدح وتمجید بود اگر جوانی ونیرومندی خود رادر راه خداگام بر می دارد ،همچنین اگر کارمی کند به نفع والدین ضعیف یا کودگا ناتوان که زندگی انان را تامین کند واز مردم بی نیازشان سازد،بازهم به راه خدا می رود،ولی اگرکار می کند تابا درامد خود می رود،ولی اگر کارمی کند تا بادر امد خود به تهیدستان مباهات نماید وبرثروت ودارایی خود بیفزاید او به راه شیطان رفته واز صراط حق منحرف شده است:احیاالعلوم غزالی ج۱،ص۳۲۵)

این سبک از برخورد پیامبر(ص) موجب می شد تاافراد به جانب کار وتلاش استقلال اقتصادی بروند وشخصیت خودرا با تنبلی واظهار نیاز درمقابل دیگران ارزان نفروشند وسبدهای حمایتی ازبیت المال هم اختصاص به کسانی پیداکند که واقعا کار افتاده اند وتوان کار وکسب معیشت را ندارند

دومین برنامه وسیره عملی اقتصادی نبوی در تولید ثروت ورفع محرومیت وفقر از جامعه(ایجاد اشتغال) بوده است. به این معناپیامبر(ص) در کنار ترغیب وتشویق به کار، اگر کارگری را می دید که بیکار است ولی ابزار وسرمایه ندارد به جای اینکه اورا تحت پوشش بیت المال قرار دهد سرمایه وابزار کار در اختیارش قرار می داد تا باکار کردن وتولید ثروت شخص عزت نفس پیداکرده وبه خود کفایی اقتصادی برسد ازهمین رودر گزارش امده است:(فردی به محضر پیامبر (ص)رسید وتقاضای کمک مالی نمود،پیامبر(ص)به او مقداری پول داد ودستور داد تا ریسمانی بخرد وبه هیزم گشی کند تااز دسترنج خود استفاده کند وافزود:(اگر یک نفر ازشما بردوش خویش هیزم کشی کند، بهتر از ان است که ازکسی چیزی بخواهد)

همچنین درگزارش دیگر امده است:مردى از اصحاب در تنگناى زندگى قرار گرفت. وى كه داراى شغل مناسبى نبود و بسیارى اوقات از بیكارى رنج مى‌برد، خانه نشین شد. روزى همسرش به وى گفت: اى كاش به محضر پیامبر(ص) مى‌رفتى و از او درخواست كمك مى‌نمودى! مرد با پیشنهاد همسرش به حضور رسول خدا(ص) رفت. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:"من سالنا اعطیناه و من استغنى اغناه الله؛ هركس از ما كمك بخواهد، ما به او یارى مىكنیم ولى اگر بى‌نیازى بورزد و دست حاجت پیش مخلوقى دراز نكند، خداوند او را بى‌نیاز مى‌كند."

او پیش خود فكر كرد كه مقصود پیامبر، من هستم و بدون این كه سخنى بگوید، به خانه برگشت و ماجرا را براى همسرش بازگو كرد. زن گفت: رسول خدا (ص) هم بشر است. (و از حال تو خبر ندارد.) او را به وضع زندگى نكبت بار و پر مشقت خود آگاه كن.
مرد ناچار براى بار دوم به حضور پیامبر(ص)رفت اما قبل از این كه حرفى بزند، پیامبرهمان سخن قبلى را تكرار كرده و فرمود:"من سالنا اعطیناه و من استغنى اغناه الله." بازهم بدون اظهار حاجت، به خانه برگشت ولى چون خود را همچنان در چنگال فقر و بیكارى، ضعیف و ناتوان مىدید، براى سومین بار با همان نیت به مجلس رسول اكرم(ص) رفت. باز هم لب‌هاى رسول خدا(ص) به حركت درآمد و با همان آهنگ ـ كه به دل، قوت و به روح، اطمینان مىبخشیدـ همان جمله را تكرار كرد. این بار اطمینان بیشترى در قلب خود احساس نمود؛ حس كرد كه كلید مشكل خویش را در همین جمله یافته است. وقتى كه خارج شد، با قدم‌هاى مطمئن‌ترى راه مى‌رفت. با خود فكر مى‌كرد كه دیگر به دنبال كمك خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تكیه مى‌كنم و از نیرو و استعدادى كه در وجودم به ودیعت نهاده شده است، بهره مى‌گیرم و از او مى‌خواهم كه مرا در كارهایم موفق گردانیده و از دیگران بى‌نیاز سازد. با این نیت، تیشه‌اى عاریه گرفت و به جانب صحرا رفت. آن روز مقدارى هیزم جمع كرد و فروخت و لذت حاصل دست رنج خویش را چشید. روزهاى دیگر به این كار ادامه داد تا به تدریج توانست از حاصل درآمد خویش، ابزار کاررافراهم نماید.بازهم به کار خود ادامه دادتا صاحب سرمایه وشتر وغلامانی شد ودراثر تلاش وکوشش شبانه روزی یکی ازافراد ثروتمند گردید وروزی به محضر رسول خد(ص) رسید وانچه که بین او ورسول خدا گذشته بود وان برخورد سنجیده چنبن موقعیتی را برایش رقم زدتوضیح داد پیامبر فرمود:من که به توگفتم ؛هرکس ازماکمکی بخواهد کمک می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد،خدابس اوراکمک می کند(اصول کافی،ج۲باب القناعه،ح/۷)

سومین برنامه وسیره اقتصادی نبوی برای ازبین بردن فقر ازمدینه وایجاد اشتغال؛ بستن(( قرار داد مزارعه ومساقات)) بین مهاجر وانصار بوده است ،تا مهاجران بدون زمین، به کار گماشته شوند وهم بازدهی وتولیدات زمین انصار بالابه رود،و بالغو انحصارتجارت کشاورزان وپیشه وران وا داشت که درفعالیت اقتصادی وتولید شرکت نمایند وبا عقد قرار داد مضاربه وتهیه سرمایه به تجارت بپردازند ) وهمچنین (با واگذاری املاک اباد وبایر باشرایط ویژه که اقطاع نام داشت به مردم مدینه موجب شد و کنترل مدیران اجرایی خواهند بود که با گزارشات مردمی خود مانع از فسا د اقتصادی،فرهنگی وسو مدیریتی خواهندشد،ازهمین روست ((نظارت عمومی))ویا به تعبیرقران کریم ((امر بمعروف ونهی ازمنکر))یکی از ابزار های مهم درمهار کردن فساد اخلاقی،سیاسیی، اقتصادی جامعه اسلامی است وهر جا مردم درانجام این وظیفه کوتاهی کردند موجب تباهی جامعه شده‌است که در آیه (۱۱۶)سوره (هود)پرده ازان برداشته ومی گوید:((فلولا کان من القرون الوا بقیه ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممنون انجینامنهم: چرا درقرون و،(اقوام)قبل ازشما،دانشمند صاحب قدرتی نبود دندان که ازفساد در زمین جلو گیری کنند ؟!مگر اندکی از آنها که نجاتشان دادی)

مرحله پنجم ؛ازنظارت،حسابرسی ((توبیخ وتنبیه))مدیر یا کارمند حکومتی است٬((توبیخ ))و((تنبیه))همراه با قاطعیتی که همه زیرمجموعه حاکمیتی بفهمند تخلف در نظام اسلامی قابل اغماض نیست از همین رو امام علی علیه‌السلام که حکومتش استمرار حکومت نبوی بود به مالک اشتر می نویسد: 
(...فان احد منهم بسط یده الی خیانه اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک،اکتفیت بذالک شاهدا،فبسطت علیه العقوبه فی بدنه واخذته بما من اصاب من عمله ثم نصبته بمقا م المذله ووسمته بالخیانه وقلدته عارالتهمه: و اگریکی ازانان دست به خیانت زد،و گزار ش جاسوسان توهم تاییدکرد، به همین مقدار گواهی اکتفا کن اورابا تازیانه کیفرکن،اموال در اختیارش باز پس گیر، سپس اورا خواردار،وخیانتکار بشمار ،وطوق بد نامی به گردنش بیفکن:نهج البلاغه،نامه ،۵۳)

نکته دوم؛ این است: ((نظارت سخت گیرانه))در حکومت نبوی وعلوی بر خاسته ازسیره قرانی است وایات متعددی بر اصل نظارت و حسابرسی دلالت دارد.

دلیل اول؛ براهمیت (نظارت و حسابرسی) این است (۳۷۶) آیه از آیات قرآن مربوط به نظارت وحسابرسی است که نقطه مشترک همه آنهااین است خداوند متعال انسان راپس از آفرینش به حال خود رها نکرده بلکه دوفرشته را ناظر وکنترل مخفی بر رفتارش قرار داده است که تااعمال روز مره اورا مورد(حسابرسی) قرار دهند، تاانچه را به درستی انجام داده ثواب وانچه تخلف کرده مورد مجازات قرار بگیرد از همین رودرایه(۱۷-۱۸) سوره(ق)آمده است:((اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین وعن الشمال قعید مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید:(بخاطر بیاورید) هنگامی راکه دوفرشته راست وچب که ملازم انسان اند اعمال اورا دریافت می دارند انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر اینکه هماندم فرشته ای مراقب واماده برای انجام ماموریت (وظبط ان)است))

دلیل دوم براهمیت وجایگاه ((نظارت و مراقبت)) داستان حضرت سلیمان در قرآن کریم است چراکه این داستان حکایت کننده این واقعیت است که یکی ازابزارمهم برای پیامبر ی چون حضرت سلیمان ((نظارت وکنترل)) بوده است، از همین رو در ایه(۱۹-۲۰)سوره(نمل)امده است :(( وتفقدالطیر فقال مالی لا اری الهد هد او کان من الغایبین لا عذبنه عذابا شدیداً او لاذبحنه اولیاتینی بسلطان مبین :(سلیمان)درجستجوی آن پرنده برآمد وگفت:چراهدهد رانمی بینم،یااینکه اواز غایبان است قطعا او را کیفری شدید خواهم داد یااورا ذبح می کنم، ،یاباید دلیل روشنی(برای غیبتش) برای من بیاورد ))

دلیل سوم بر مشروعت (( نظارت و کنترل)) داستان موسی و هارون است٬که درایات(۹۰-۹۲-۹۳سوره (طه)ونیز آیه(۱۵۰)سوره(اعراف) آمده است که: (( موسی به هنگام رفتن به میقات رهبری قومش را به هارون سپرد،وقتی بر می گردد می بیند قوم سامری پرست شدند،نخست هارون راحسابرسی کردوگفت:((قال یهرون مامنعک ازرایتهم ضلو۰۰/فال یبنوم لا تاخذ بلحیتی ولابرا سی۰۰۰))این سیره ((نظارت سخت)) موسوی نشان می دهد رفتار هیچ مدیری نبایداز دید مسول بالا پنهان بماند .

دلیل چهارم بر اهمیت ((نظارت و کنترل)) آیات((۴۴-۴۵-۴۶) سوره ((حاقه)) است ،چراکه دراین آیات پیامبرصادق ومصدق با اینکه از عصمت مطلقه بر خوردار بود در اجرای مسولییتش مورد نظارت حق تعالی قرار گرفته وخطاب به آن حضرت آمده است: ((ولوتقول علینا بعض الا قاویل/ لاخذنا منه باالیمین/ ثم لقطعنا منه الوتین/فمامنکم احد عنه حاجزین: اگر سخنی دروغ برنامه می بست مااو را با قدرت می گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع می کردیم وهیچ کس از شما نمی توانست مانع مجازات اوشود))

دلیل پنجم بر اهمیت نظارت ،سیره عملی شخص رسول‌الله صل الله علیه وآله وسلم است چراکه امام رضا علیه‌السلام روایت می کند:((,کان رسول‌الله صل الله علیه وآله اذا وجه جیشافامهم امیر بعث معه من ثقاته من یتجسس له خبره :(قرب الاسناد:ص۱۴۸}}:هرگاه رسول خدا سپاهی را اعزام می نمود فر ماندهی برای آن قرار می داد وباان افراد موثقی را می گماشت تارفتارش را زیرنظر گرفته وبرای پیامبر گزارش کند))

بنابراین ازدلایل پنج گانه به این نتیجه می رسیم بهترین روش مدیریتی در اداره حکومت ((نظارت،کنترل،حسابرسی)) است که می تواند مانع ازتخلفات شود و حکومت را از فساد سیاسی، اقتصادی صیانت نماید، و منشا بسیاری ازتخلفات به دلیل نبودن نظارت درسیستم حکومتی است.

***********

***********

11-((رفق ومدار درسیره رسول الله صلی الله علیه وآله)) 
یکی دیگر از سیره عملی رسول الله صل الله علیه و آله که توانست شمشیر دشمنان را کند و زمینه نفوذ حضرت بر همه قلب ها و جان های مستعد را فراهم کند و الگویی برای همگان باشد (رفق) و  (مدار) است، تحلیل همه جانبه این سیره نبوی در صورتی امکان پذیراست که به چند نکته کلیدی توجه کنیم؛

نکته اول: مقصود از (رفق) و (مدار) در مقابل(خشونت) و (سخت گیری)است به این معنا رسول گرامی اسلام با اینکه در اصول اعتقادی و فکری اهل((مصانعه: یعنی سازش و ساخت باخت مضارعه یعنی: همرنگ با اهل باطل شدن. اتباع المطامع: گرایش به طمع داشتن)) نبودند ولی با این همه در برابر رفتار ناشایست جاهلان خوشرو؛ ملایم و مهربان بود که سیره نویسان از امام حسین علیه‌السلام و او از امام علی علیه‌السلام در توصیف این سیره نبوی روایت کرده است که رسول‌الله صل الله علیه وآله: ((کان دایم البشر؛سهل الخلق؛لین الجانب؛ليس بفظ و لا غلیظ: دائما خوشرو، خوشخوی و نرم بود؛ خشن و درشتخوی نبود. وسایل ،ج۸،ص۵۴۰ )) بنابراین مقصود از ((رفق ومدارا)) یعنی خوشرویی و خوش برخوردبودن در برابرمنفی بافی و عکس العمل ناشایست نادانان و جاهلان جامعه و قاطی نکردن آنان با ((ملاء: صاحبان قدرت و زورگویان)) و ((مترفین: سرمآیه  داران)) و ((احبار: فریب کاران)) که رسول‌الله صل الله علیه وآله عکس‌العملی که در برابر منفی بافی این سه طبقه داشت هرگز در برابرمنفی بافی جاهلان جامعه نداشت.
نکته دوم: در اینکه منشأ و علت سیره ((مدارا)) و ((رفق)) رسول خدا صل الله علیه وآله چه بوده است که در برابر منفی بافی و رفتار ناشایست جاهلان باروی خوش برخورد می کردند؟ باید گفت: این سیره نبوی ریشه در چند امر دارد و هرکدام از این امور به تنهایی؛ یا همه باهم می تواند علت و منشا آن باشد؛ چرا که:

اولا: اخلاق و سیره پیامبر چیزی جز تجلی قرآن نبود ه است و آن حضرت نمی توانست در برخورد اجتماعی روش و منشی جز فرهنگ قرآنی داشته باشد چرا که قرآن خطاب به وی فرمود: ((خذالعفو وامر بالعرف واعرض عن المشرکون (اعراف آیه  ۱۹۹):گذشت داشته باش و امر به نیکی کن و از انسانهای جاهل روی گردان)) و ((و انذرعشیرتک الاقربین واخفص جناحک لمن اتبعک من المومنین: (شعرا آیه ۲۱۴و۲۱۵) خویشاوندان نزدیکتر را انذار کن و بال پرخود را برای مومنانی که از او پیروی می کنند بگستر)) و خود فرمود: ((انا امرنا معاشرالانبیا بمداراه الناس کما امرنا بادا الفرایض: ماگروه انبیا همان طورکه به انجام واجبات امرشده ایم به مداربا مردم ام رشد هایم. بحارالانوار،ج۵،ص۵۳))

طبیعی است پیامبری که تجلی قرآن است در رفتارعملی باید از وی انتظار رفتار قرآنی داشت؛ نمی شود آن حضرت با داشتن چنین پشتوانه اخلاقی با منفی بافی و رفتار ناشایست نادانان همان موضعی داشته باشد که در برابر صاحبان زر، زور و تزویر دارد؛ اینان زبان و منطقشان زور است پس باید با همین منطق با آنان روبرو شد ولی با جاهلان باید راه تغافل را اصل قرار داد و نمی شود همان برخوردی که با ابوجهل داشت که ((تبت یداابی لهب:دستت بریده بادأبی لهب)) همان را در برابر فرد جاهل جامعه داشت؛ هرکدام نسخه متناسب خودش را می طلبند.

ثانیا: دین مبتنی بر سیاست اقتضای این را دارد که رهبری با مصلحت اندیشی و با کمترین هزینه بالاترین کارفرهنگی را پیش ببرد و تا جایی که مقدور است با بکارگیری گرفتن چنین روش اخلاقی هوشمندانه ای سربازان پیاده نظام دشمن را کم کند و به جای دشمن سازی دوست ساز باشد و یکی از بهترین راه برای هدایت و عبور دادن افراد یا جامعه از میسر جهالت و نادانی و رساندن آنان به سرمنزل حقیقت و نفوذ دادن دین در اعماق وجود آنان ((رفق ومدارا)) است که مشکلات را آسان و تیزی شمشیر دشمنان را کند می کند چرا که خود فرمود: ((راس السیاسه استعمال الرفق: سیاست درست بهره درست از رفق دارد: غررالحکم ،ج۱ص ۳۷۲ )) و ((الرفق یسیرالصعاب ویسهل شدیدالاسباب: ملائمت دشواری ها را آسان می سازد و سببهای سخت را سهل می نماید: همان ،ص ۲۷۵)) و ((الرفق یفل حدالمخالفه: رفق تیزی شمشیر مخالف را کند می کند. همان، ۱۵۰))

ثالثا: پیامبر عقل کل و رئیس همه عقلااست و هرگز چنین شخصیتی که در مقام هدایت است همان برخوردیکه با مخالفین آگاه متکبر و عنود دارد با مخالفین جاهل و نادان نخواهد داشت و با همه یکسان برخوردار نمی کند چرا که خلاف بداهت عقل است گرهی که با دست بازمی شود با دندان باز کرد چرا که خود فرموده است ((اعقل الناس اشدهم مداراه للناس: عاقل‌ترین مردم آنست که بیشترین مدارا با مردم داشته باشد. بحار: ج ۵۷ص۵)
سوم: هرچند رسول خدا(ص) به حکم آیه  مبارکه (فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُ (انفال،آیه ۵۷ا): کسانی را که با تو در جنگ هستند تارمار کن) و (وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ (انفال، آیه ۵۸): اگر از گروهی بیم خیانت داشتند پیمانشان را بسویشان بینداز) با مخالفان برانداز به شدت مقابله می کرد ولی در همان حال اگر مخالفین از راه سلم و سازش وارد می شدند حضرت به حکم (ان جنهواللسلم فاجنحوابها(انفال۶۱): اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند تو نیز تمایل نشان بده) آغوش رفق و مدارا باز می کرد و که گذشته آنان را نادیده می گرفت که نمونه هایی از رفق رسول خدا را دراینجا نمونه های دیگری را می اوریم.

یکی از مهربانانه‌ترین و بزرگ‌ منشانه‌ترین برخوردهای پیامبر اعظم(ص)، اعلان عفو عمومی مکه و بخشش و مدارا با سران کفر و شرک و دشمنان دیرین خود، پس از فتح مکه بود. گروه‌های متعصب و لجوجی که جنگ‌های خونینی علیه پیامبر(ص) به راه انداخته و اصحاب و یاران آن حضرت را به شهادت رسانده بودند، با فتح مکه و تسلط پیامبر(ص) بر آن‌ها سکوت وحشت‌آفرینی بر آن‌ها حکم‌فرما شد و نفس‌های‌شان در سینه حبس گردید و افکار مختلفی به ذهن‌شان خطور می‌کرد. آنان با یادآوری ظلم‌هایی که بر رسول خدا(ص) روا داشته بودند، مجازات سنگینی را انتظار می‌کشیدند. در چنین وضعیتی پیامبر اعظم(ص) سکوت آنان را شکست و فرمان عفو عمومی را برای همه (به جز چند نفر) صادر نمود. از جمله کسانی که بعد از فتح مکه عفو شدند عبارت‌اند از:

1- ابوسفیان: این دشمن دیرینه و قسم‌خوردۀ اسلام و پیامبر اعظم(ص) که علیه رسول خدا جنگ‌هایی هم‌چون: بدر کبری، سویق، احد، حمراءالاسد، بدر الموعد و خندق را فرماندهی و ساماندهی کرده و نیز در فتح مکه در دل مردم ترس و رعب ایجاد کرده بود و اینک پس از مخالفت‌های مداوم ناکام مانده بود، سرانجام در فتح مکه که پایان خط مبارزات ابوسفیان بود و راه و چاره‌ای نمانده بود، ناگزیر با خواندن «أشهد أن لا اله الا الله» ایمان آورد. پیامبر(ص) نیز او را بدون یادآوری گذشتۀ سیاهش، محترم شمرد، به او مقامی داد و جملات تاریخی خود را چنین بیان نمود: ابوسفیان می‌تواند به مردم اطمینان دهد که هرکس به محیط مسجدالحرام پناهنده شود و یا سلاح به زمین بگذارد و بی‌طرفی خود را اعلام کند و یا در خانه‌اش را ببندد و یا به خانۀ ابوسفیان پناه ببرد و یا به خانۀ حکیم‌بن‌حزام برود، از تعرض ارتش اسلام مصون خواهد ماند. رسول خدا(ص) در هنگام تقسیم غنائم جنگی غزوۀ طائف، به ابوسفیان و پسرش معاویه هریک صد شتر داد، به دلیل این‌که دل‌های آنان را به اسلام مهربان سازد.( . محمود طباطبایی‌اردکانی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 267.))

2- عکرمة بن ابی جهل: او آتش افروز جنگ‌های پس از بدر است که به درخواست همسرش، پیامبر او را بخشید. ((ابن‌هشام، السیرة النبویّة، ج 2، ص 417))

3- صفوان بن امیه: او علاوه بر جنگ‌های خونین علیه اسلام و پیامبر اکرم(ص) مسلمانی را به دلیل انتقام خون پدرش «امیه» که در جنگ بدر کشته شده بود، در مکه جلو دیدگان مردم به دار آویخته بود. لذا وی از ترس مجازات تصمیم گرفته بود که از طریق دریا از حجاز خارج شود. کسی او را نزد پیامبر(ص) شفاعت کرد. آن حضرت با کمال مدارا و مهربانی بزرگ‌ترین جانی زمان را مورد عفو قرار داد و عمامه خود را که با آن وارد مکه شده بود به عنوان نشانۀ امان به وی داد. صفوان پس از این امان وارد مکه شد. پیامبر(ص) باکمال بزرگواری و آزادمنشی به وی گفت: جان و مال تو محترم است، ولی خوب است که مسلمان شوی. او دوماه مهلت خواست که دربارۀ اسلام به فکر و بررسی بپردازد. رسول خدا فرمود: به جای دو ماه چهار ماه به تو مهلت می‌دهم تا با بصیرت کامل دین اسلام، اختیار کنی. صفوان قبل از چهار ماه به دین اسلام شرف‌یاب گردید. ((همان ص214))

4- عمیر بن وهب: او از قبیلۀ «بنی جمع» و شیطان صفت بود و به بهانۀ آزادی پسرش که در جنگ بدر اسیر شده بود، با شمشیری زهرآلود قصد جان پیامبر(ص) داشت. پیامبر(ص) به علم غیب قصد او را آشکار ساخت و او در دم اسلام آورد.((سیدعلی کمال، خاتم النبیین، ص 107.))

5- وحشی: او غلام هنده بود که در جنگ«احد»، حمزه، عموی پیامبر را به شهادت رساند. وی پس از فتح مکه به طائف گریخت اما پس از مدتی، در وفد ثقیف، ناگهان بر پیغمبر وارد شد و شهادتین گفت و پیامبر او را بخشید، اما فرمود: به جایی برو که دیگر تو را نبینم. او مسلمان شد و در جنگ‌های ردّه، مسیلمۀ کذاب را کشت.((. همان، ص 95.))

6- هبار بن اسود: او کسی بود که شتر زینب، دختر پیغمبر را رم داد و زینب از میان هودج به زمین افتاد و طفل خود را سقط کرد و خود نیز به واسطۀ همان مرض از دنیا رفت. پیغمبر در فتح مکه، خون او را هدر اعلان کرده بود، ولی پس از مدتی بر پیغمبر وارد شد و گفت: «... می‌خواستم به عجم‌ها پناه ببرم، ولی فضل و بخشش تو را به یاد آوردم...». او تقاضای بخشش کرد و پیامبر(ص) وی را عفو نمود.((. همان، ص 96.))

7- قیس بن ربیع: او که از سهم خود در عطایا ناراضی و پیغمبر را هجو نموده بود، روزی به مدینه آمد و در ضمن اشعاری پوزش خواست. پیامبر هم او را بخشید((همان.))

***********

12-((محبت اهل بیت علیهم السلام در سیره رسول الله صلی الله علیه و آله)) 
یکی دیگر از سیره های رسول خدا(ص) ترویج محبت علیهم السلام بوده است و تلاش حضرت بران بوده محبت اهل بیت را فرهنگ سازی کرده و در جان و دل انان غرس نماید تحلیل همه جانبه این سیره عملی امکان پذیر نیست مگر آن که چند نکته توضیح داده شود؛

نکته اول؛ مسلمان اگر بخواهد مسلمان زندگی کند ومسلمان بمیرد وزیستش نیز زیستی انسانی باشد به سه دلیل بایست حوضچه وجودیش را پر از محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام نماید.

دلیل اول؛ این است: هر انسانی به صورت فطری خواهان کمالات است و صاحبان کمال را دوست می دارد واز آنجایی که اهل بیت پیامبر(ص) مظهر و تجلی همه کمالات اند معنا نخواهد داشت که خاک بر سر فطرتش بریزد اهل بیت را دوست نداشته باشد.
دلیل دوم؛ این است ((سعیدبن جبیر)) از ((عبد الله بن عباس)) روایت می کند: بعد از ورود پیامبر (ص) به مدینه و تحکیم پآیه  های اسلام، انصار خدمت پیامبر رسیدند و گفتند: در صورت بروز مشکلات مالی، ما اموال خویش را بدون قید و شرط در اختیار تو قرار می دهیم. هنگامی که این سخن را خدمت پیامبر عرض کردند، آیات 23 تا 26 سوره شوری که آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» نازل شد. پیامبر این آیات را بر آن ها تلاوت کرد و سپس فرمود: «نزدیکان مرا بعد از من دوست بدارید.» آن ها با خوشحالی از محضر پیامبر بیرون آمدند، اما منافقان گفتند: «با این سخن او بر خدا افترا بست و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند. پس در آیه  بعد، یعنی آیه  24 (ام یقولون افتری علی الله کذبالله) به آنها پاسخ گفته شد. پیامبر به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنها تلاوت کرد. گروهی پشیمان شدند. گریه کردند و سخت ناراحت گشتند. پس از این جریان، آیه  25 شوری (و هو الذی یقبل التوبة عن عباده...) نازل شد و باز پیامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد که توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست.:مجمع البیان، ج۵،ص۲۹).

با تامل در آیه  مبارکه می یابیم محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام فریضه ای است در ردیف فرایضی چون نماز ،روزه نماز،جهاد که هرمسلمانی بایست به ان پای بند باشند.

دلیل سوم؛ روایاتی است در مهمترین منابع تفسیری اهل سنت چون تفسیر کبیر فخر رازی تفسیر کشّاف زمخشر آمده  است: 
((قال رسول الله (ص): من مات علی حب آل محمد مات شهیدا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له، الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مستکمل الایمان، الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنه ثم منکر و نکیر، الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنه کما تزف العروس الی بیت زوجها، الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنه، الا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکته الرحمه، الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنه و الجماعه، الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمه الله، الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه:
هرکس بر محبّت آل پیغمبر (ص) از دنیا برود شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود آمرزیده از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود تائب از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود مؤمن واقعی از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود ملک الموت بشارت بهشت به او می‌دهد بهشت به او می‌دهد سپس نکیر و منکر هم بشارت بهشت به او می‌دهند، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود مثل عروسی که می‌خواهند به خانه‌ی شوهرش ببرند آرایشش می‌کنند و بهترین لباسها را بر تنش می‌کنند و با آرایش و زینت او را به بهشت می‌برند، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود قبر او مزار ملائکه‌ی رحمت خداست، آگاه باشید هرکس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود بر سنّت و جماعت از دنیا رفته و اهل نجات است، آگاه باشید هرکس بر بغض آل محمّد از دنیا برود در روز قیامت بین دو چشمش نوشته‌اند این از رحمت خدا دور و مأیوس است، آگاه باشید هرکس بر بغض آل محمّد از دنیا برود کافر از دنیا رفته، آگاه باشید هرکس بر بغض آل محمّد از دنیا برود بوی بهشت را هم استشام نمی‌کند: تفسیر کبیر فخر رازی،ج۲۵، ص165»

نکته دوم؛ فلسفه اصرار وتاکید سیره قرانی و نبوی برمحبت دوستی اهل بیت علیهم السلام بخاطر کار کرد واثر عملی است که این محبت به دنبال دارد.

نخستین اثرعملی محبت ودوستی اولیا الهی به ویژه اهل بیت علهیم السلام((اطاعت پذیری)) است چراکه میان محبت واطاعت رابطه معیت وارگانیک وجودارد باامدن محبت بطور طبیعی اطاعت می اید ومادامی که محبت حقیقی ساری وجاری است اطاعت نیز پابرجاست۰وقتی انسان محبت کسی را به دل گرفت به دنبال اومی رود وخود را بااو تطبیق می دهد وتلاش می کندهرچه بیشتر موافقت ورضایت اورا کسب کند وگرنه در محبت خود راستین نیست وتنها ادعای دوستی دارد ،محب حقیقی در تمام ارکان محب اثر می گذارد ودر همه چیز اورا همرنگ وهمراه محبوب می سازد واگر بخواهیم دستورات ومقررات اسلامی شکل عملی بگیرد وباکمترین هزینه درجامعه اجرایی شود یکی از بهترین راهکار اجراییش نهادینه کردن محبت اهل بیت درجان ودل امت اسلامی است ازهمین رو رسول خدا(ص) فرمرمود: ((من احیا سنتی فقد احبنی ومن احبنی کان معی فی الجنه: هرکس سنت مرا زنده کند بی گمان مرا دوست دارد وهرکس مرا دوست بدارد دربهشت بامن خواهد بود:الجامع الصغیر،ج۲،ص۵۵۸))

دومین اثر عملی محبت ودوستی اهل بیت علیهم السلام((اتحاد ارواح مؤمنین)) با((ارواح مقدسه اهل بیت)) است چرا که: چراکه محبت انسان را به سوی مشابهت و همشکلی با محبوب سوق می‏ دهد و انسان سعی می‏ کند، گفتار و کردارش مشابه و هم سنخ با گفتار و کردار محبوبش باشد.افزایش مشابهت و همشکلی ارواح مؤمنان با اهل بیت کم‏ کم آن‏ها را به سوی انجذاب و اتحاد با ارواح اهل بیت، سوق می ‏دهد. این انجذاب و اتحاد باعث می‏ شود که مؤمنان از آثار و برکات ارواح مطهر آن ‏ها بهره ‏مند شوند.
اگر بخواهیم این معنا را در قالب تمثیلی بیان کنیم، می ‏توانیم بگوییم:ارواح مؤمنان مثل نور ضعیفی است که درجه و شدت روشنایی آن خیلی کم و از تیرگی ‏های زیادی برخوردار است.در حالی که ارواح اهل بیت مثل نور واحدی، بسیار روشن و کامل است و هیچ‏ گونه ضعف و تیرگی در آن نیست.حال هرچه قدر این نور ضعیف به نور کامل نزدیک‏ تر شود و آن وحدت بیش‏تر یابد و در آن مستغرق باشد، به هر اندازه که غلبه و احاطه نور کامل به آن بیش‏تر باشد، نور ضعیف از روشنی نور کامل بیش‏تر برخوردار خواهد شد.

البته در صورتی ارواح انسان‏ ها نسبت به ارواح اهل بیت اتحاد پیدا می‏ کنند که میان محب و محبوب تناسبی وجود داشته باشد.زیرا غرض از محبت صفت خاصی در محبوب است که با مثل خودش در محب مطابقت دارد و محب را بر آن محبت وا می ‏دارد. محبت میان دو شخص، یا به خاطر احسانی است که از محبوب به محب باز می ‏گردد ویا بخاطر کمالات ذاتی است که درمحبوب وجود دارد چراکه محبت انسان را به سوی مشابهت و همشکلی با محبوب سوق می‏ دهد و انسان سعی می‏ کند، گفتار و کردارش مشابه و هم سنخ با گفتار و کردار محبوبش باشد.افزایش مشابهت و همشکلی ارواح مؤمنان با اهل بیت کم‏ کم آن‏ها را به سوی انجذاب و اتحاد با ارواح اهل بیت، سوق می ‏دهد.این انجذاب و اتحاد باعث می‏ شود که مؤمنان از آثار و برکات ارواح مطهر آن ‏ها بهره ‏مند می شویم

سومین اثر عملی محبت ودوستی اهل بیت علیهم السلام(( تحول ودگر گونی جان ها)) ، ((تهذیب نفوس و دل ها)) است به این معنا دوستی پیامبر و اوصیای ان حضرت بهترین راه هدایت وکوتاه ترین را ه اصلاح و تهذیب ادمیان است چراکه:((تاثیر نیر وی محبت وارادت در زایل کردن رزایل اخلاقی از دل،از قبیل تاثیر مواد شیمیایی برروی فلزات است است،مثلا یک کلیشه ساز باتیزاب اطراف حروف را از بین می برد نه با ناخن ویا سرچاقو ویاچیز,دیگراز,این قبیل اما تاثیر نیروی عقل در اصلاح در مفاسد اخلاقی مانند کار کسی است که بخواهد ذرات اهن را ازخاک بادست جدا کندچقدر رنج وزحمت دارد؟اگریک اهن ربای قوی در دست داشته باشد ممکن است بایک گردش همه انها را جداکند،نیروی ارادت ومحبت مانند اهن رباصفات رزیله راجمع می کند ودور می ریزد۰به عقیده اهل عرفان ،محبت وارادت پاکان وکملین همچون دستگاه خود کاری ،خود بخود رزایل راجمع می کند۰حالت مجذوبیت اگر جابیفتد از بهترین حالات است واین است که تصفیه گر ونبوغ بخش است:جاذبه ودافعه ص۷۱،۷۲ )


چهارمین اثر عملی محبت اهل بیت ((زهد))است یعنی هر چند در تولید ثروت و استقلال مالی داشتن کوتاهی نمی کند ولی با داشتن چنین ثروت معنوی خود را وابسته و دل بسته به دنیا نمی کند از همین رو در کلام رسول خدا(ص) نخستین ثمره عمای محبت را (زهد) دانسته وفرمود: ((اماالتی فی الد نیا الزهد)).

پنجمین اثر عملی محبت اهل بیت علیهم السلام ((حرص برعمل)) است یعنی کسانی که از سرمایه معنوی دوستی و محبت اهل بیت را برخوردارند چون لذت ان را در زندگی شخصی دنیوی خود تجربه کرده اند این موجب می شود هرچه بیشتر به جانب انجام عمل صالح حرکت کند و با ولع وحرص مضاعف کارهای نیک را انجام دهند تا از حظ معنوی عمل صالح بیشتر برخور دار باشند اینان خواب وارامش ندارند ،بیکار وبی عار نیستند بلکه پیوسته درحال تلاش وکارند ازهمین روست رسول خدا(ص) فرمود:( والحرص علی العمل)

ششمین اثر عملی محبت اهل بیت علیهم السلام ((ورع)) است یعنی دوستی ومحبت اهل بیت موجب می شود وقتی شخص در برابر مشتبهات قرار گرفت که نمی داند حکمش ازنظر حلال وحرام چیست، جریت از اوگرفته می شود که با ان حکم حلال نموده و فورا مرتکب شود بلکه پارسایی خرج داده و از ارتکاب چیزی که حکمش روشن نیست اجتناب می کند از همین روست رسول الله(ص) در کلامش می فرمایند: ((الورع فی الدین)).

هفتمین اثر عملی محبت اهل بیت علیهم السلام ((رغبت در عبادت)): است یعنی محبت بیت و دوستی انان موجب می شود که شخص محب نسبت به بندگي خداي متعال، شوق، اشتياق و رغبت پیداکند وحضرت حق را هر چه بیشتر عبادت کند و پرستش کند ((والر غبه فی العباده))

هشتمین اثر عملی محبت اهل بیت: «توبه پیش ازمردنِ» است یعنی اين محبت موجب می شود، اگر شخص محب از سر تقصیر یا قصور مرتکب معصیت شد توفیق پید اکند تا قبل از اينكه فرصت از دستش برود رجوع الی الله نموده وتوبه نماید. ((والتوبه قبل الموت))

نهمین اثر عملی محبت اهل بیت: « نشاط درنمازشب» است یعنی از آثار محبت اهل بيت(علیه السلام) اين است كه نشاطي در شب بيداري و شب زنده داري براي محبان پيدا مي شود و چنین نمازی را با حالت خستگی و کسالت انجام ندهند.((والنشاط فی قیام اللیل))

دهمین اثر عملی محبت اهل بیت: ((چشم امید به مردم نداشتن)) است یعنی نتيجۀ محبت اهل بيت(علیه السلام) اين است كه انسان اميدش از آنچه در دست ديگران است، قطع مي شود و نسبت به مردم نااميد مي شود كه طبيعتاً مقدمۀ اميدواري نسبت به خداي متعال است و تا انسان اميد به غير دارد، زمينه اميدواري نسبت به خداي متعال فراهم نمي شود: ((والیاس مما فی ایدالناس))

یازدهمین اثر عملی محبت اهل بیت: ((مقام حفظ)) است یعنی محب و عاشق به اهل بیت نسبت به اوامر و نواهي خداي متعال، مقام حفظ پيدا مي كند و بي تفاوت نيست؛ حافظ اوامر و نواهي است که اين حافظ بودن، فقط به معنای عمل كردن نيست. بلکه شأن اوامر و نواهي الهي در نزد او محترم مي شود. كسي كه به مقام محبت و معرفت رسید.

البته مرحوم صدوق درکتاب خصال ج2، ص515به نقل ازر سول اعظم بیست آثار دنیوی واخروی برای محبت اهل بیت  نقل کرده اند که برخی از آنها را توضیح دادیم.

***********

13-((فروتنی درسیره رسول الله (ص))
یکی از سیره های جذاب، دل نشین نبوی که همه بشریت را به شگفتی وا داشته است ((تواضع، خاکی، مردمی بودن)) رسول الله (ص) است، تحلیل همه جانبه این سیره نبوی در صورتی قابل فهم است که چند نکته بهم پیوسته به درستی توضیح داده شود؛

نکته اول؛ هرچند ((تواضع)) در لغت به معنای وضع و نهادن است و به همین معنا است که به زایمان زنان وضع حمل گفته می شود ولی در اصطلاح‌ اهل سیر و سلو ک وعلمای اخلاق به ویژه فیض کاشانی صاحب ((مهجه البیضا)) تواضع به معنای خارج شدن از دو سیه ((افراط)) یعنی تکبر، خود شیفتگی، خود برتر بینی و ((تفریط)) یعنی حقارت، ذلت، خود کم بینی است (مهجه البیضا ج/۶،ص۲) و یا به تعبیر مرحوم نراقی صاحب (معراج السعاده) تواضع یعنی این که در مقابل کسانی از نظر وضعیت مادی در سطح پایین قرار دارند شکسته نفسی و فروتنی داشتن، ولی در مقابل صاحبان قدرت، ،ثروت، زر، زور احساس بزرگی، عزت نفس داشتن و خود را حقیر و ذلیل ندانستن است (معراج السعاده).

از همین رو امام علی (ع) فرمود: ((من اتی غنیا فتواضع له لغناه ذهب ثلثاه دینه: هرکس نزد توانگری برود و به خاطر ثروتش فروتنی کند دو سوم از دینش از میان رفته است. نهج البلاغه، حکمت۲۱۸)) و نیز فرمود: ((التواضع سلم الشرف:تواضع نردبان شرافت وبزرگی است. غررالحکم،ج۲،ص۲۶۳))

نکته دوم؛ دوخصوصیت ویژه درفتار مردمی،خاکی وفروتنی رسو ل الله (ص) و جود داشته است وان این که:

اولا؛ هرچند بین مردم ورسول الله (ص فاصله ای از ملک تاملکوت وجود داشته است ولی رسول الله (ص)) درمعاشرت بامردم ان چنان خاکی وخودمانی و متواضعانه عمل می کرد مردم با شخص ان حضرت ارتباط بر ق
رار می کردند نه با شخصیت وجایگاه ملکوتی،و همین امر موجب می شد که درجان وقلب مردم نفوذ کند وهمه را دلداده وفدایی خود نماید

ثانیا؛ این رفتار خاکی،مردمی ومتواضعانه رسول الله (ص) به هیچ وجه جنبه تصنعی ،ظاهرسازی وشست تبلیغاتی نداشته است که بخواهد عوامفریبی کند وبرای خود با این رفتار مریدی پیداکندبلکه برخاسته ازباور درونی ان حضرت بود و این گونه خود راساخته وتربیت نموده بود ازهمین رو سیره نویسان گزارش های شگفت انگیز ومثال زدنی از رفتار متواضعانه رسو الله (ص) گزارش نموده اند.

۱- با اینکه ان حضرت پیامبر بود و دارای مقامی‌عالی؛ اما با خضوع تمام با ثروتمند و فقیر، صغیر و کبیر دست می‌داد و دست خود را نمی‌کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد [المناقب،ج۱,،ص۱۲۷] و روی از او برنمی‌گرداند تا اینکه طرف مقابل از او روی برمی‌گرداند و می‌رفت. به کسانی که به استقبالش می‌آمدند، بزرگ و کوچک، سیاه و سفید، عبد یا آزاد، پیش از همه سلام می‌کرد. (مکارم الاخلاق،ص۲۴۵)

به سنت انبیاء سلف، از روی تواضع با عصا راه می‌رفت و بر آن تکیه می‌کرد، [مکارم الاخلاق،ص۱۶] هرگز کسی را که او را به خود می‌خواند، تحقیر نمی‌کرد؛ (وسایل،ج۵،ص۵۴)گاه با پیر زنی که با او سخن می‌گفت، مدت‌ها به گفت‌وگو می‌پرداخت. [سیرت رسول الله،ج۲،ص۱۰۳۴] آنچه ممکن بود، از اسب و استر و الاغ سوار می‌شد و بسیار می‌شد که بر الاغ سوار می‌شد و غلام خود یا شخص دیگر را پشت‌سر خود سوار می‌کرد. [طبقات الکبری،ج۱،ص۲۷۱] از بیماران عیادت می‌فرمود و در تشییع جنازه‌ها حاضر می‌شد. مکارم الاخلاق ص۱۵]

۲-ظاهر رسول خدا (ص) با سایر مردم فرقی نداشت، از این‌رو اعراب غریبی که به حضور مبارکش می‌رسیدند، ایشان را در میان جمع نمی‌شناختند؛ از این رو می‌پرسیدند: «کدامیک پیامبر (ص) خدایند؟» [بحار،ج۱۶،ص۲۲۹] از ابوذ غفاری روایت شده که «پیامبرخدا (ص) برای تواضع کردن، بدون کوچک‌ترین امتیازی میان اصحاب می‌نشست؛ به طوری که اگر شخص بیگانه‌ای وارد می‌شد، نمی‌دانست که کدامیک از آنها پیامبرند تا اینکه می‌پرسید؛ لذا از حضرتش تقاضا کردیم که جایگاهی برایش درست شود که وقتی غریبی وارد می‌شود، او را بشناسد. بعد از کسب اجازه سکویی از گل و سنگ درست کردیم که آن جناب روی آن می‌نشست و ما هم در طرفین او می‌نشستیم.» [مکارم الاخلاق ص۱۶]

۳-رسول‌خدا (ص) بر خاک می‌نشست و غذا می‌خورد، می‌فرمود: «من بنده‌ام و همچون بندگان غذا می‌خورم و همچون آنان می‌نشینم.» [طبقات الکبری،ج۱،ص280] می‌فرمود: «پنج چیز است که تا دم مرگ از آنها دست برنمی‌دارم: روی زمین با بردگان غذا خوردن، بر الاغ بی‌پالان‌ سوار شدن، شیر بز با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن تا آنکه پس از من سنّت شود.» [الخصال،ص۲۷۱] و غذایش ساده بود و لباسش خشن. [طبقات الکبری،ج۱ص۲۸۰] به وقت غذا خوردن هرگز به چیزی تکیه نمی‌داد، از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده است که فرمود: «از آن هنگام که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به پیامبری مبعوث شد تا هنگام رحلتش به خاطر تواضع در برابر خدا هنگام غذا خوردن هرگز به چیزی تکیه نکرد.»(مسند احمد،ج۲,ص۱)

۴-تواضع در نشستن و خواب ولباس داشت از همین روعبایی کهنه و وصله دار می‌پوشید و می‌فرمود: «من بنده‌ام و لباس بندگان را می‌پوشم». [سنن النبی،ص۱۷۳] هر نوع لباسی که در دسترسش بود، می‌پوشید بسا که فقط روپوشی به تن می‌کرد و دو طرف آن را میان دو شانه‌اش گره می‌زد و با همان لباس با مردم بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، گاه همان روپوش را به خود می‌پیچید و آن را از چپ و راست بر دوش می‌افکند و با آن در خانه نماز می‌خواند. [همان،ص۱۷۴] بر روی حصیر می‌خوابید. [دلایل االنبوه،ج۱،ص۳۳۷] زیراندازش عبایش بود (امالی صدوق ص۵۵۲)

5- از دست‌بوسی امتناع می کرد بااین که در نزد اصحاب کسی محبوب‌تر از پیامبرخدا (ص) نبود با این وجود هر گاه می‌دیدند که رسول‌خدا (ص) می‌آید برایشان برنمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند که این کار را خوش نمی‌دارد. [مکار الاخلاق،۱۶] ایشان از دست بوسی و پای بوسی که اصحاب از روی ارادت و از سر ابراز محبت به این کار اقدام کرده بودند خوش نمی‌داشتند و به شدت از آن نهی می‌کردند و می‌فرمودند: «آن کارهایی که عجم در مورد شاهان خود انجام می‌دهند انجام ندهید من بنده‌ای هستم از بندگان خدا؛ از آنچه آنها می‌خورند من نیز می‌خورم و آنجا که مردم می‌نشینند من نیز می‌نشینم». [بحار،ج۱۶،ص۲۲۹]

6- نسبت به اهل خانه کمال تواضع را داشت؛ به نقل از عایشه او در خانه فردی از افراد بشر بود که جامه‌های خود را می‌دوخت و خدمات مربوط به خود را انجام می‌داد. (مسند احمد،ج42،ص۲۰۹) گوشت قطعه قطعه می‌کرد و با فروتنی کنار سفره می‌نشست و با اینکه آن حضرت غلامان و کنیزانی داشت؛ ولی در خوراک و پوشاک بر آنان برتری نداشت. [سنن النبی،ص۱۳۳] ابوسعید خدری می‌گوید: «رسول‌خدا (ص) خادمان خود را در منزلش مداوا می‌کرد و به بزها علف می‌داد و شتر را عقال می‌بست، گوسفند می‌دوشید و نعلین پینه می‌زد و لباس رفو می‌کرد از بازار خرما می‌خرید و حیا مانع آن نمی‌شد که با دست خودش آن را به خانه بیاورد و آن را در یک طرف به دوش می‌انداخت و آن را به خانه می‌برد». [شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج۱۱,ص۱۹۶]
با دست خود وسیله تطهیر خود در شب را آماده می‌ساخت، گوسفندش را می‌دوشید و لباس و کفشش را وصله می‌زد، خانه را جارو می‌نمود و شترش را عقال می‌بست و به شتر آبکش خود علف می‌داد و با خادمش غذا می‌خورد و با خدمتکار خانه گندم و جو آسیاب می‌کرد و آرد آن را خمیر می‌نمود، آذوقه منزل را از بازار حمل می‌کرد و به خانه می‌آورد و حیا مانع آن نمی‌شد که شخصاً نیازمندی‌های خود را از بازار تهیه کند. (ارشاد القلوب ،ج۱،ص۲۲۶)

عایشه همسر رسول‌خدا (ص) نقل شده که «به رسول‌خدا (ص) گفتم: جانم فدایت تکیه دهید که برای شما اسان تراست. فرمود:من بنده‌ام و چون بندگان می‌خورم و مثل بندگانمی‌نشینم.» [مکارم الاخلاق ،ص۲۶] چون به غذا خوردن می‌نشست زانوها و قدم‌های خود را جمع می‌کرد، آن‌گونه که نمازگزار دو زانو می‌نشستند با این فرق که یکی از زانوها و قدم‌ها را روی زانوی دیگر می‌نهاد و می‌فرمود: «همانا من بنده‌ام و مانند بندگان غذا می‌خورم و چون آنان می‌نشینم.» [شرف المصطفی،ج۴،ص۳۴۱

7-از تواضع پیامبر (ص) ((همسانی بافقرا ومحرومین)) بود ازهمین رو دوست داشت بر الاغی برهنه سوار شود و روی خاک بنشیند و با بردگان غذا بخورد و به سائلان با دست خود غذا برساند، رسول‌خدا (ص) با فقرا می‌نشست و با مسکینان غذا می‌خورد و با دست خود به آنها غذا می‌داد. دعوت بندگان را می‌پذیرفت، دعوتی که گاه غذای سفره‌اش در نانی جوین و دنبه‌ای بوناک شده خلاصه شده بود. [مکارم الاخلاق ،ص۱۵] می‌فرمود: «اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، آن را می‌پذیرم و اگر مرا به خوردن آن و استخوان شانه و سردستی دعوت کنند، پذیرا خواهم بود.» [طبقات الکبری،ج۱,ص۲۷۹] پیوسته نزد مساکین می‌رفت و از حالشان جویا می‌شد. [کنز العمال،ج۱۵،ص۷۲۰] بسا اتفاق افتاده بود که بنده‌ای یا بنده‌زاده‌ای و یا کنیزی می‌آمد و دست از او بر نمی‌گرفت و دست از دست او جدا نمی‌کرد تا اینکه او را از مدینه بیرون می‌برد تا حاجتش روا می‌گردید. [صحیح مسلم،ج۴،ص۱۸۱۲]
نقل است، زنی نزد حضرت آمد و گفت: «یا رسول الله (ص) حاجتی دارم» فرمود: «ای ام‌فلان بر هر کوچه و راهی که می‌خواهی بنشین مرا در آنجا خواهی دید و حاجتت را بر آورده می‌کنم»، پس بلند شد و با او رفت تا اینکه حاجتَش را برآورده ساخت. [مسند احمد،ج۱،ص۳۸۶] گاه بعد از نماز خادمی‌از خادمان مدینه با ظرفی از آب می‌آمد و به حضرت آب می‌داد، بسا اتفاق می‌افتاد که کاسه‌ای نداشت و با کف دست آب به حضرت می‌داد. [ دلایل النبوه،ج۱،ص۳۳۱]

نکته سوم؛ اگر بخواهیم رفتاری شبیه رفتاررسو ل الله (ص) داشته باشیم وتهی از هرگونه خو دبرتر بینی وعجب باشیم چند راهکار درپیش روی ما است:

نخستین راهکار((خودبینی وخودنگری)) است به این معنا بسیاری ازکسانی که گرفتار بیماری ((,خود بر تربینی وخود بزرگ بینی ،)) می شوند کسانی اند که شخصیتشان برخودشان مشتبه شده ودرتوهم خود برتر بینی اند این ها را ه درمانشان((خود نگری))است وبایست باخودشان خلوت کنند وبه محاسبه بپردازندوببینند درچه چیزی ازدیگران برتر انداگر برتری ازنظرجسم ا ست از این جهت نسبت به دیگران برتری وجود نداردچراکه امام (ع) فرمود:(عجبت لابن ادم،اوله نطفه واخره جیفه وهو قایم بینهما وعا للغایط فهم یتکبر: نهج‌البلاغه/حکمت /۳۹))واگربرتری ازنظر روح است بزرگی ((روح))به بزرگواریست،وبزرگواری به داشتن صفات حمیده ازجمله تواضع و فروتنی است نه داشتن صفات ناپسندی چون خود خواهی وخود بینی که ابلیس را (ملعون و مرجوم )قرارداده است.

دومین راهکار برای درمان تکبر ونهادینه کردن (تو اضع) در خویشتن (( درمان علمی)) است وآن اینکه داشته خود را با داشته های دیگران بسنجد می یابد که چیزی برای عرضه کردن ندارد. اگرعلم است با سواد تر از وی وجود دارد آن علمی که وی دارد بایک سکته مغزی به هوا ست.واگر ثروت است ثروت مند تر ازوی وجودداردتازه همین مقدار که اودارد بایک زلزله وتوفان ازبین می رود واگرموقعیت وپست است اینهم بالاتر از وی وجود دارد آنهم که دارد بایک تلفن ازش گرفته می شود پس این ها موجب مباهات نیست ارزش آدمی به انسانیت انسان است، وانسانیت انسان هم به تواضع و فروتنی و داشتن صفات حمیده است).

***********

14-((استکبار ستیزی درسیر ه رسو ل الله صلی الله علیه وآله))

یکی ازسیره عملی رسول الله(ص) که هزینه سخت وسنگینی برای ان در دوره بیست وسه ساله بعثت پرداخته شده است ((استکبار ستیزی)) بوده است تحلیل جامع وهمه جانبه این سیره درصورتی امکان پذیر می گردد که چند نکته کلیدی به درستی توضیح داده شود؛

نکته اول: این است تمام انبیاازجمله رسول خاتم با سه جبهه روبرو بودند:

جبهه اول:که درقران کریم نامبرده شده (ملا) است .یعنی حاکمیت سیاسی قلدران وزورگویانی همچون نمرود،فرعون ، ابوجهل ابو سفیان که با در اختیار داشتن ابزار قدرت هیچ مخالفی راتحمل نمی کردند ودربرابر منطق واستدلال انبیا اززور وخشونت فیزیکی. استفاده می کردند ازاین رو قر آن در گزارش خود در سوره اعراف از (۵۸تا ۱۲۸) نمونه هایی از تقابل این جبهه باطل در برابر انبیایی چون هود، شعیب، صالح وموسی گزارش می دهد که انان بااستفاده از ابزار زوروقلدری از پی کردن ناقه صالح، تا قطع کردن دست وپا پیروان موسی وکشتن کودکان وبه اسارت گرفتن زنان کوتاهی نمی کردند، ودرزمان رسول اعظم نیز ابوجهلوابولهب همین شیوه راداشتند.

جبهه دوم: غول اقتصادی است که قرآن باعنوان (مترفین) نام می بردکه در لجن زار حرام خواری فرورفته بودند وهمراه با ملا در برابر جبهه حق به مقابله برمی خواستند،وازآیه  (۷۶ تا ۸۱) سوره 
(قصص) قارون راکه پسر دایی یا پسر 
خاله موسی بود به عنوان نمونه ذکر می کند که دربرابر موسی ایستاد تا نابودی خود پیش رفت.

جبهه سوم: احبار، رهبان ، وعالمان فاسد چون کعب الا حبار وابو هریره ها هستند، چراکه آنان با قضاوت وحکم به ناحق دادن ،وبهشت فروشی کردن دم ودستگاهی به راه انداخته بودندو دستشان دردست جبهه اول و دوم قرار داشت وانبیا رامزاحم خود می دانستندکه درآیه (۳۸)سوره توبه ،پرده ازچهره انان برداشت ومی گوید:(ان کثیرا من الاحبار والرهبان لیا کلون اموال الناس بالباطل ویصدون عن سبیل الله).

این سه جبهه باطلی اند که به مدت ببست وسه سال دربرابر رسول الله (ص) ایستادند

نکته دوم: انبیا که دربرابر این سه جبهه باطل قرار داشتند ازچند ویژگی مهم برخوردار بودند.

اولا: اهل ((مصانعه)) نبودند، یعنی دربرابر فشار های سی،اقتصادی،جبهه باطل از ((حد الهی))واصول کوتاه نمی امد ندوعقب نشینی نمی کردند، از همین روست وقتی قبیله ثقیف به حضرت پیشنهاد کردندکه مادرصورتی ایمان می آوریم ازخواندن نمازمعاف باشیم، یکسال دیگر بت (لات) را عبادت کنیم ما مامور بت شکستن نباشیم، پیامبر با دو شرط اول موافقت نکرده چون با اصول در تعارض بود.

ثانیا: اهل ((مضارعه))، بده بستان و معامله در اصول نبودند، حاضر نبودند روی اصول معامله کنند از همین رو وقتی مشرکین مکه چون ولیدبن مغیره، عاصـبن وایل، امیه خلف پیشنهاد کردندکه شما شما یک سال بت های ما را بپرست و یا حداقل مس کن پیامبربه امر الهی فرمود: ((يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ﴿۱﴾. لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾. وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾.سوره کافرون))

ثالثا:اهل ((اتباع المطامع)) نبود یعنی گرایش به زر به زر اندوزی و ذخارف دنیا نداشت از همین رو تحریم  اقتصادی و محاصره دره شعب ابیطالب و پیشنهاد وسوسه انگیز مشرکین که به حضرت می گفتند که اگر مال یا پست می خواهی حاضریم در اختیار تو قرار بدهیم قبول نکرد بلکه فرمود ((اگر آفتاب در دست راست و ماه در دست چپم قرار دهید با شما در اصول معامله نخواهم کرد)) و با همین مشی به مقابله خود با سران استکبار همچون ابوجهل و ابولهب با فریاد (تب یدا ابولهب ) ادامه داد.

نکته سوم: تقابل انبیا با مثلث،زر ، زور، تزویر ((ملا، مترف ، احبار)) تقابل ذاتی است درهرجا وهرمکان وهرزمان باشد امکان مصالحه بینشان وجود ندارد،واین تقابل سه علت دارد:

علت نخست: این است ((جبهه انبیا)) به منزله نور وسفیدی است چون می خواهند جامعه از تا ریکی وظلما ت فکری، قلبی وروحی که مردگرفتارشدندو از توحید فطریبه شرکت کشانده شدند نجات پیدا کنند وفر یاد می زنند

(«ان عبدالله واجتنبو االطا غوت »:نحل/۳۶ ) ازاین رو قرآن در توصیف آنان می گوید: (الله ولی الذین امنوا یخر جهم من الظلمات الی النور:بقره/۲۵۷).ودرمقا بل جبهه باطل به منزله سیاهی وتاریکی که منافعش در جهل ونادانی ،وفراموش شدن ارزشهای انسانی در جامعه است ،بااین نگاههمان گونه که سیاهی وسفیدی تاریکی وروشنایی قابل جمع نیستند این دوجبهه نیزقابل جمع نخواهند بود.

علت دوم :جبهه انبیا، جبهه عدالت وقسط مطلق است آنها آمدند حق محرومین وپابرهنگان را ازسلطه اقلیت خارج کنند وحق رابه حق دار بر گردانند: (ولقد ارسلنا رسلنا باالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس باالقسط : حدید/۲۵/۲۶)و درمقابل جبهه منزله ظلمت مطلق است

نکته چهارم: هرچند مستکبرین روش های پیچیده و متکثر در بند کشاندن پا برهنگا ن ومستضعفان داشته و دارند ولی سیره و استرا تژی رسول خدا(ص) درمقابله با سه جبهه((زر،زور،تزویر)) و به تعبیر قرانی سه طبقه((ملا))((مترف))((احبار))) درچند امر بوده است

نخستین راهکار مقابله سه جبهه خود برتر بین ومستکبر(خود باوری واعتما د بنفس) درجهه حق ومستضعفان است .چرا که یکی از روش های غلبه مستکبران بر توده مردم و به استضعاف کشیدن انان ، تلقین این مطلب است که توده مردم بدون تکیه بر ثروتمندان، صاحب منصبان و قدرتمندان قادر به ادامه حیات نیستند. تا آنجا که فراعنه، خود را خدای مردم روی زمین و رب مردم و صاحب و مالک آنان معرفی می کردند. پیامبران الهی، در برابر این سیره مستکبران، همواره در پی زدودن جهل و نادانی از مستضعفان و القای روحیه و اعتماد به نفس و توکل بر خدا بوده اند و همواره به قدرت درونی و توان درون‌زای مردم اذکار و یادآوری دار ند. ازهمین رو قران کریم خطاب به کسانی که درجهه حق قراردارند می گوید( ولاتهنوا ولا تهزنوا وانتم الا علون ان کنتم مؤمنین :آل عمران، آیه  139))

دومین راهکاردراستکبار ستیزی از منظر قرانی(برخورد تها جمی وطلب کارانه) بامستکبرین است چراکه  مستکبران همانند آن گرگ و حیوا نی هستند که هر گاه بدو حمله کنی عقب می نشیند وهرگاه بگریزی در پی تو می دود. وجود این روحیه در مستکبران اقتضا می کند که مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعی تهاجمی اختیار کنند تا آنان زمینه پیشروی نیابند. افزون بر آن مستکبران، اهل شفقت و دلسوزی نیستند تا چنانچه ملتی را در ضعف و ناتوانی مشاهده کنند، به رحم آیند و از استثمارش دستبردارند ، بلکه آنان همچنان به ظلم خود ادامه می دهند.ازهمین رو قران کریم به عنوان یکی اصل وقاعده می گوید: «محمد رسول الله و الذین معه اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّار رُحَمآءُ بَینَهُم » ( سوره فتح ، آیه  ۲۹):محمد(ص)فرستاده خداست؛ و وکسانی که بااو هستند دربرابر کفار سرسخت وشدید،ودرمیان خود مهربانند)) وهمچنین فرمان تهاجم داده ومی گوید:« فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم»( سوره توبه ، آیه ۱۲):باپیشو ایان کفر پیمار کنید ؛چراکه انها پیمانی ندارند ؛شاید(باشدت عمل) دست بر دارند))
ودرآیه  دیگر فرمان قاطع پیکار باسلطه طلبان متجاوز را بارعایت حد ومرز داده ومی گوید:«قاتلو فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا» (سوره بقره، آیه  ۱۹۰)ودر راه خدا با کسانی که باشما می جنگند ،نبرد کنید،وازحد تجاوز نکنید ،که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد))و کسانی که در راه حمایت از مستضعفین کوتاهی و سستی می کنند ، مورد مواخذه قرار می دهد«ما لکم لا تناصرون» (سوره صافات، آیه  ۲۵):شمارا چه شده که ازهم یاری نمی طلبید))
سیره ومش همه پیامبران ورسول گرامی اسلام نیز در برخورد با مستکبران ،سیره ای تهاجمی بوده است ازهمین رو پیامبر اکرم (ص) در نامه هایی که به سران ایران وروم وبرخی کشورها فرستاداز موضعی برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به کسری، پادشاه ایران، آمده  است(( مسلمان شو تا در سلامت باشی و اگر اباکنی، گناه مجوس برعهده توست)). جمله مسلمان شوید تا در سلامت باشیدر نامه های آن حضرت به قیصر روم، پادشاه مصر و نجاشی دوم و پادشاه یمامه نیز به چشم می خورد که حکایت گر ازموضع بالا وتهاجمی بر خورد کردن با مستکبران است

سومین راهکار در استکبار ستیزی ((شکیبایی و پایداری)) ونیز(( اعتماد به وعده‌های الهی))است، و هرگاه در جبهه حق این دواصل شکل گرفت نصرت وپیروزی محقق شد وجبهه استکباری هزیمت وشکست سختی را متحمل شد ازهمین روقران کریم دواصل ((استقامت)و(وعده الهی) را به عنوان ااستراتژی در مقابله بااستکبار درپیش روی مسلمین قرار می دهد ومی فر ماید«یا آیه ا النبی حرض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائه یغلبوا ألفاً من الذین کفروا بأنهم قوم لایفقهون الان خفف الله عنکم و علم أن فیکم ضعفاً فإن یکن منکم مائه صابره یغلبوا مائتین و إن یکن منکم ألف یغلبوا ألفین بإذن الله و الله مع الصابرین (توبه،آیه ۶۵) هر گاه بیست نفر با پایداری از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران؛ زیرا آنان گروهی هستند که نمی فهمند. هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست که در شما ناتوانی است. بنابراین، هر گاه صدنفر با اس.تقامت از شما باشند، بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد و خدا با صابران است))

چهارمین راهکار در استکبار ستیزی ومقابله با سلطه جویان((تحقیر مستکبران)) وبه هیچ انگاشتن ((شکوه دروغین)) ۱نان است،چراکه تفاوت مستکبران ومستضعفان در این است در معادلات ومحاسبات مستکبران داشتن امکانات مالی وتسلیحاتی زمینه ساز هرگونه پیروزی بر مستضعفان است، نصرت وامداد الهی دراین محاسبات راه ندارد،ولی در مقابل مستصعفان هرچند برای امکانات مالی وتسلیحاتی در برخورد قاطع بادشمن ارزش قایل اند ،ولی نصرت الهی رافراتر از امکانات می دانند ازهمین رو قدرت وشکوه ظاهری مستکبرین را کف روی اب دانسته وان را به سخره می گیرند وهمین تحقیر زمینه شکست مستکبرین فراهم می کند ازهمین رو نوح خطاب به قومش می گوید:
«يا قوم إن كان كبر عليكم مقامي و تذكيري بآيات الله فعلي الله توكلت فأجمعوا أمركم و شركاء كم ثم لايكن أمركم عليكم غمه ثم اقضوا إلي و لاتنظرون: اي قوم من اگر مقام و يادآوري من به آيات الهي بر شما سنگين و تحمل ناپذير است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خدا توكل كرده ام، فكر و قوه و قدرت خود و خدايانتان را يك جا گرد آوريد تا هيچ چيز بر شما پوشيده نماند، پس اگر مي توانيد به حيات من پايان دهيد و هيچ مهلتم ندهيد.»

اين آيه، سخن حضرت نوح(ع) به قومش است و لحن آن شامل تحقيرآميزترين گونه برخورد با آنان است. آن حضرت مي فرمايد كه همگي شما با خدايانتان متحد شويد و بر من هيچ ترحم نكنيد و اگر مي توانيد جان مرا بگيريد وخود را راحت كنيد، ولي بدانيد كه من به پشتيبان قادر و توانايم تكيه كرده ام و از شما خوف و هراسي ندارم.

و همچنین در برخورد ساحران فرعون نيز پس از ايمان آوردن به موسي(ع)، برخوردي كوبنده و تحقيرآميز با فرعون بود. آنان، پس از تهديدهاي فرعون مبني بر قطع دست و پايشان، با استواري تمام پاسخ دادند؛
گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به ما رسيده و بر خدايي كه ما را آفريده است ترجيح نمي دهيم و اختيار نمي كنيم. هر كار كه مي خواهي و مي تواني بكن كه قدرت تو تنها در پايان دادن به حيات دنيايي ما كارآيي دارد.
اين پاسخ بسيار تحقيركننده و شكننده بود و آنان به طاغوتي جبار چون فرعون اعلام كردند كه ما هرگز تو را بر خدا ترجيح نميدهيم و جايزه و پاداش تو براي ما ارزشي ندارد. اين گونه پاسخ ها و برخوردها، شكوه و شوكت مستكبران ر ا خرد و تباه مي كند و آن هيمنه ظاهري شکسته می شود

پنجمین راهکار در استکبار ستیزی بسیج کردن (( پابرهنگان ومستضعفین)) است چراکه تجربه تاریخی نشان می دهد که پایگاه اصلی همه انبیا ونهضت های توحیدی فقرا ومحرومین بوده اند که بیشترین اسیب اقتصادی ومعنوی را اینان از مستکبرین خورده اند وزخمی ازانان برسینه دارند ازهمین رو مستضعفان سخاوتمندانه ازجانشان هزینه کرده اند تامستکبرین را از اریکه قدرت پایین اورده ونهضت توحیدی را پیروز نمودند ازهمین رو استراتژی قرانی درمقابله با استکبار حمایت از مستضعفان است که می گوید
(وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا (سوره نسا،آیه ،۷۵) :چرادر راه خدا و (درراه)مردان وزنان وکودکانی که (به دست ستمگران)تضعیف شده اند ، پیکار نمی کنید؟!همانافرادگویندپروردگاراذ!!ماراازاین شهر(مکه )که اهلش ستمگرند،،بیرون ببر؛وازطرف خود،برای ماسرپرستی قرارده؛واز حانب خود،یار ومددی برای ما تعیین فرما))

ششمین راهکا ردراستکبار ستیزی ومقابله با سلطه طلبان(وحدت وانسجام) است .چراکه شگرد واستراتژی سلطه طلبان ایجاد تفرقه وتشتت بین پیکار گران وسر گرم کردن انان با خودشان است استکبار ستیزی دراین است که درجهت مخالف مستکبرین گام بر داشته شود وان راهی جز اتحاد بین پیکار گران نخواهد بود وباوحدت وانسحام است که ضربه های مهمی بر مستکبرین وارد می شود ازهمین رسول خدا(ص)باورود به مدینه عقد اخوت بین مهاجر وانصاربست وبا چنین اتحادی توانست پایگاه اصلی دشمن را که مکه بود فتح کند وقران کریم نیز اتحاد بین مسلمین را اصل قرار داده ومی فرماید:

((وَأَطيعُوا اللَّهَ وَرَسولَهُ وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ريحُكُم ۖ وَاصبِروا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴿سوره انفال،آیه ۴۶﴾ : 
و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!)

هفتمین راهکار دراستکبار ستیزی ((رهبری نهضت)) است که سه ویژگی را داشته باشد وان این که:
اولا؛((اهل مصانعه)) یعنی سازشکار وسا خت وباخت با اهل باطل ومستکبرین نباشد
ثانیا؛((اهل مضارعه))یعنی همرنگ با جماعت باطل وبیهوده کاران نباشد
ثالثا؛((اهل اتباع المطاع))یعنی گرایش وطمع به زر اندوزی وزر پرستی ودنیا گرا یی نداشته باشد وبرسر حق به معامله با اهل باطل ننشیند ازهمین روست امام علی (ع)می فرماید:

((لایقیم امرالله الامن لایصانع ولا یضارع ولا یتبع المطا مع:فرمان خدا برپاندارد،جز ان کس که در اجرای حق مدارا نکند ،سازشکار نباشد پیرو ارزو ها نگردد:نهج البلاغه ،حکمت۱۱۰))

رسول الله (ص)با ویژگی های سه گانه رهبری نهضت توحیدی را به عهده داشت که در تمام مدت بیست وسه سال از
بعثت باهمه فشارها وجنگ ها هرگز روی اصول با کفار و مستکبرین به ساخت وبا خت ومعامله ننشست  و اهل بیت علیهم السلام نیز درزندگانی دویست وپنجاه ساله خویش سیره ومشیشان جز سیره رسول الله (ص)نبوده است وبه دلیل همین خصلت استکبار ستیزی بوده است که فرمودند: (مامنا الا مقتول اومسموم)

امام خمینی رضوان الله علیه نیزبا همان مشی وسیره استکبار ستیزی دربرابر همه سلطه جهانی ظاهر شد و با صراحت در نفی هرگونه سازش با استکبار جهانی فریاد بر می‌آورد: «کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!... اگر بندبند استخوان هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله‌های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم.» (صحیفه امام، ج 21، ص 69، 13/4/1367)

و همچنین در تعیین این خط مشی اساسی و زیربنایی با قاطعیت و صراحت و صلابت با نفی نگاه‌های انحرافی اعلام می‌نماید:
«ملی‌گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین‌الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا اللَّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.» (صحیفه امام، ج1، ص 21، 15/2/1323).