از یه شکلات شروع شد!
آخه همیشه عادت داشتم تو کیفم چندتا شکلات رنگی رنگی نگه میداشتم تا به وقتش بچه ها رو باهاش تشویق کنم
اونروز با لباس فرم مدرسه اش با مادربزرگش اومده بود مسجد، تو مسجدی که به استثنای خودم همه خانماش پیر بودن، یه بچه هفت ساله خیلی خودنمایی میکرد
دست کردم تو کیفم و شکلاتی رو که داشتم بهش دادم، خیلی ذوق کرد، لبخند زدم و تو دلم گفتم خدایا کاشکی بازم بیاد
.
.
.
شماهم میتونید خاطرات خوب و تأثیرگذار ایام تبلیغ خودتون را برای استفاده دیگران به اشتراک بذارید.
منتظر دریافت خاطراتتون هستیم.
به بهترین آثار هدایایی از طرف معاونت پژوهش اهدا خواهد شد.
مهلت ارسال آثار: پایان فروردین ماه
